• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : اشعار عاشورايي 22
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد علي عنايت مهر 

    دوستان عاشورائي سلام: انچه از كربلا و عاشورا ميخواهيد به اين سايت مراجعه فرمائيد.

    www.roozedahom .com

    مهندس سلام . اين روزها خيلي دلم مي خواست شعري براي آقا تقديم مي كردم اما هر وقت كه نشستم به ارادت اين بزرگ ، اين نثرها نصيبم مي شد . همه ي آن ها را براي دكتر سنگري فرستاده ام و اين يكي را هم براي عرض ارادت و نظر شما تقديم مي كنم :

    گوش کن ... اين کشتي در رودخانه غيرت به گل نخواهد نشست . اسب تشنگي حتي اگر شيهه ي نوميدي سردهد ، باد کينه اگر خنجر ظهر را بر لب هاي عاشقي همسايه کند ، سوار عشق از سرودن غزل ارادت دست برنخواهد داشت . گوش کن ! اين صدا صداي بيقراري رودخانه است . دستي که ابر سخاوت است را مي طلبد . چشم انتظار آن دقيقه ي نايابي است که به غنيمت مي تواند تن خود را به دست هاي کريم آن آشنا بسپارد و به آهنگي بلند بر لب هاي تابستان زده ي مولاي بيقرار خنکايي ببخشد ... گوش کن اين صدا صداي خواستن است ، صداي التماس... اسب تشنگي اما نتوانست کودکان در راه را از خاطر دوست وا بگذارد .

    + ع.س 

    و مرگ در چمدان تو جاده منتظر است ...

    نه استخاره نکن ، تازه اول سفر است

    و پيش از آنکه بخواهي به مرگ فکر کني

    از اتفاق دلت مثل آنکه با خبر است

    بدون مرگ ازينجا نميرويم که مرگ

    براي خانه ي دنيا ، درست مثل در است

    دري که روبرويت باز ميشود آرام

    در آن زمان که هياهوي عمر ، پشت سر است

    و مرگ را شبها وقت خواب ميبوئيم

    که عطر پاک همان شبدر چهار پر است

    و ميرسد که گلي را به دست ما بدهد

    هميشه مرگ همان گلفروش رهگذر است

    و بهترين گل خود را به تو تعارف کرد

    چرا که ديده به دست شما قشنگتر است ...

    ( شعر با تلخيص – اگر اشتباه نکنم از سعيد ميرزايي ! )

    + سعيدي راد 

    + سعيدي راد 

    کبرياي توبه را بشکن پشيماني بس است

    از جواهر خانه ي خالي نگهباني بس است

    ترس جاي عشق جولان داد و شک جاي يقين

    آبرو داري کن اي زاهد . مسلماني بس است

    خلق دل سنگند و من آيينه با خود ميبرم

    بشکنيدم دوستان .دشنام پنهاني بس است

    يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد

    هفتصد سال است ميبارد . فراواني بس است

    نسل پشت نسل تنها امتحان پس ميدهيم

    ديگر انساني نخواهد بود .قرباني بس است

    بر سر خوان تو تنها کفر نعمت ميکنيم

    سفره ات را جمع کن اي عشق مهماني بس است ...

    ابوالفضل نظري