• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : قالب طرح
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سعيدي راد 

    بچه كه بودم مدام دستم را از دستان نگراني كه مراقبم بود رها ميكردم و آرزويم بود كه يكبار هم كه شده تنها از خيابان زندگي رد شوم . حالا كه ديگر نميشود بچه بود و فقط ميشود عاشق بود از سر بچگي . هر چه
    وسط خيابان زندگي سر به هوا ميدوم هيچ كس حاضر نميشود دستم را بگيرد و براي لحظه اي حتي مراقبم باشد .

    مريم حيدر زاده

    + سعيدي راد 
    نقد صوفي نه همه صافي بي​غش باشد

    نقد صوفي نه همه صافي بي​غش باشد
    صوفي ما که ز ورد سحري مست شدي
    خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان
    خط ساقي گر از اين گونه زند نقش بر آب
    ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
    غم دنيي دني چند خوري باده بخور
    دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش

    اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
    شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
    تا سيه روي شود هر که در او غش باشد
    اي بسا رخ که به خونابه منقش باشد
    عاشقي شيوه رندان بلاکش باشد
    حيف باشد دل دانا که مشوش باشد
    گر شرابش ز کف ساقي مه وش باشد

    + سعيدي راد 

    هفت نصيحت مولانا

    گشاده دست باش، جاري باش، كمك كن (مثل رود) *باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد) * اگركسي اشتباه كردآن رابه پوشان (مثل شب) *وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ) * متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك) *بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا ) *اگرمي خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آينه )

    + سعيدي راد 

    من صد در صد با شما موافقم...

    محض اطلاع شما عرض كنم كه كسي از من نخواسته كه اين بحث را مطرح كنم. بهانه مسابقه بالي براي پرواز باعث بوجود آمدن اين حرفها پيرامون طرح شد.

    سلام ... مي شه اين بحث هاي دم مسابقه را در طول سال ادامه داد ...مي شه از صاحب نظران در اين مورد استفاده كرد ... و خيلي كارهاي ديگه رو مي شه در طول سال انجام داد و نتيجه اش را در سالهاي بعدي ديد ... فقط همت دوستان و وجود يك وبلاگ دائمي و جامع را مي طلبد ... كه انشاا...
    + ع.س 

    راست: كرگدن... چپ: آميرزا قلمدون

    + ع.س 

    سلام كار سخت شد كه ...من نفهميدم اين هايكو و فرقش رو با طرح .ميشه يه كم بيشتر توضيح بدين؟

    متشكرم

    + ع.س 


    هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

    هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
    من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم
    تو خود اي گوهر يک دانه کجايي آخر
    از بن هر مژه​ام آب روان است بيا
    چون گل و مي دمي از پرده برون آي و درآ
    ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
    چشمت از ناز به حافظ نکند ميل آري

    پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
    داغ سوداي توام سر سويدا باشد
    کز غمت ديده مردم همه دريا باشد
    اگرت ميل لب جوي و تماشا باشد
    که دگرباره ملاقات نه پيدا باشد
    کاندر اين سايه قرار دل شيدا باشد
    سرگراني صفت نرگس رعنا باشد