• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : شهر شهيد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد علي عنايت مهر 
    دوست عزيز و ارجمندم جناب آقاي سعيدي راد سلامي در خور عزيزي چون شما نثارتان ميكنم:سرم را بالا گرفتم افتخار كردم به همشهري بودن با شما.واژهها سر تعظيم آوردن در شعر شما. خواستم من هم سهمي در پاورقي شعر شما داشته باشم.لذا مختصر بيو گرافي شيخ اعظم را برگزيدم.انشا الله مقبول افتد.شيخ مرتضي انصاري در روز عيد غدير خم سال 1214 در شهر دزفول در خانواده علم و ادب متولد شد نام پدرش شيخ محمد امين بود و مادر اودر يك شبي قبل تولد او حضرت امام صادق (ع) را در خواب ميبيند كه قرآني طلا كاري شده به او عطا ميكند . تعبير كنندگان. خوابش را به عطاي فرزندي صالح به او تعبير ميكنند. مادر شيخ دختر شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بن شيخ شمس الدين انصاري است . وي از زنان پرهيز كار عصر خود و از زنان متعبده بوده و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترك نكرده و چون در اواخر عمر نابينا شده بود شيخ مقدمات تهجد او را فراهم ميكرد حتي آب وضوي مادرش را در موقع احتياج گرم ميكرد شيخ در سال 1222 به همراه پدرش به عتبات كربلا و نجف جهت تكميل دروس رهسپار شد در كربلابه محضر سيد محمد مجاهد كه از فقهاي بزرگ شيعه در آن زمان بود و رياست حوزه كربلا را داشت رسيد .سيد محمد مجاهد هم پس از درك بلوغ او گفت :اين جوان نبوغ ذاتي دارد او را به صاحب اين قبه (اشاره به بارگاه امام حسين (ع) )بسپاريد شيخ مرجعيت خود را هنگام رحلت صاحب جواهر قبول نداشت به همين دليل رياست حوزه را نپذيرفتند. تا اينكه وجود مقدس امام عصر (عج )در جلسه او حاضر ميشوند و سوالي از او مينمايند و شيخ درست جواب ميدهند حضرت همانجا مرجعيت او را تصريح ميكنند و جلسه را ترك ميكنند و از ديده ها پنهان ميگردند . ان بزرگوار شاگردان زيادي تربيت نمودند از جمله :آخوند خراساني. ميرزا حبيب الله رشتي. و همچنين آثار علمي زيادي بر جا گذاشتند از جمله :كتاب رسائل و مكاسب كه هم اكنون در حوزه هاي علميه تدريس ميگردد . آن عالم وارسته سرانجام پس از عمري تلاش و زحمات خالصانه در هيجدهم جمادي الثاني 1281 (قمري)دعوت محبوب را لبيك گفتند و در حجره اي متصل به باب قبله صحن مجلل امير المومنين (ع) مدفون گرديد. دوشنبه مورخ سوم مرداد سالگرد رحلت آن بزرگوار است . روحش شاد.
    سلام ممنون از اينكه سرزديد ولي فقط نوشتيد سلام اگه ميشه بقيشم بنويسيد در ضمن اگه دوست داشتي لوگوي منو بذار خبرم كن تا منم لوگوي شما رو بذارم اگه دوست داشتي امارت 3 برابر شه به من سر بزن يه امكان جديد گذاشتم
    + رضا 
    فاصله دزفولي كه توصيف فرموده ايد تا دزفول جغرافيائي امروز،‏ فاصله‏ «حقيقت» پر معني تا «واقعيت» بي روح شهري است با انبوهي از مشكلات عمراني تا اجتماعي! دزفول آنروز براي بسياري از جوانان و پيران اين مرز و بوم،‏ معراج بود. آنان كه «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر ، و ما بدلوا تبديلا». بازماندگان آن قافله، همچنان به نيكي «ياد باد آن روزگاران» مي سرايند و با ياد معراج، كام خود را شيرين مي كنند. هيچ با اين بزرگواران هم صحبت شده ايد؟ كلامشان امواجي سهمناكي از حسرت است. اگر آن ايام دزفول در «فرهنگ دفاع مقدس» ثبت نشود،‏ خلاء‏ آن در فرهنگ ملي ما از مطالبات به حق نسل آينده خواهد بود.

    بابا شهر ما هم آدم حسابي زياد داشته ولي ما نمي آييم پزشو بديم .

    اين‌ سراي‌ عاشقان‌ بي‌دل‌ است‌


    اين‌ كليد آشناي‌ مشكل‌ است‌.....


    السّلام‌ اي‌ حضرت‌ سبز قبا


    السّلام‌ اي‌ قبله‌ دلهاي‌ ما


    اي‌ سرا پا مهر و لطف‌ و آشتي‌!


    در دلم‌ بذر محبت‌ كاشتي‌


    حضرت‌ سبز قبا مشكل‌ گشا!


    با تمام‌ دردهايم‌ آشنا!


    مانده‌ام‌ مغموم‌ دستم‌ را بگير!


    ايهاالمظلوم‌ دستم‌ را بگير!

    چقدر حرفي براي گفتن نيست...

    سلام:اينجا داره حال و هواي دو ركعت عشق رو پيدا ميكنه...دست حق يارتون.

    سلام و صلوات بر روح جميع شهداي دزفول

    سلام بر روح پاك وملكوتي آيت الله قاضي دزفولي امام جمعه فقيد

    يادم مياد اي روح پاك تو نماز جمعه گفتي ...:

    پشت سر رزمندگان و بسيجيان راه ميروم تا گرد پايشان طوطياي

    چشممممممممممم شود ..........

    الهي اون بنده خالص تو بود ما را از اون شرمنده نكن

    اراداتمندهمه دزفولي هاي عزيزم

    م- قاسمي

    مي دونيد محله و كچه هاي دزفول رو بهتر از همه مي سناسمش شايد بهتر از يك دزفولي ساكن.............

    ياد حلواي سياه ... شيره خرما ...اوه اون گنجشگ هاي كه

    به چوب سيخ ميكردند و مي فروختند ....چه خاطاتي با نوشتنش سير نميشم .... دزفولم دوستت دارم

    البته من آذربياجاني هستم ولي دزفول وطن دوم من است

    يادت باشه اومدي برات تو ايستگاه خيلي از عكس هاي رو نشونمي دم دست اولي ها رو .............. منتظرم برام سر بزن

    سلام..............

    سلام...........اي شهر خون وقيام و مقاومت و پايمردي ........

    سلام اي سرزمين سبز قبا ..............

    سلام اي محراب آيت اله قاضي........

    سلام اي مسجد جامع ....اي محل اقامه نماز جمعه قاضي..

    سلام اي سد دز ... اي رود دز ........... سلام كه ما رادر گرماي جنوب

    آرامش دادي و با آب خنكت.......... سلام غار هاي كنارين رود دز ...

    سلام اي بهشت علي .... دزفول

    سلام اي بهشت فاطمه ...دزفول

    سلام اي پادگان شهيد باكري دزفول

    سلام اي همسايگان محله پانصد دستگاه ....شهر دزفول

    سلام....به همه دزفولي هاي عزيز ....

    سلام مهند س عزيزم ... آقاي اسروش .... منو بياد داري ....تو مزرعه هاي مغان

    سلام و.............وسلام....................و سلام

    يادش بخير دعاي كميل پنجشنبه سال 1361 كه مصادف بود با روز اولين موشك

    شليك شده به شهر .........همون شب بياد شام غريبان شهداي شليك موشك صداميان

    منم بودم نوجوان ..........خرد سالي بودم .............. به عشق شهدا مي گريستم در

    دزفول...........

    خيلي دلم بياد و براي دزفول تنگ شده ولي قرار اين روزا بيام .........................

    يادت باشه من عكس هاس مستند از محل اثابت موشك به اون شهر مقاوم دارم به ايستگاه

    صلواتي ما بيا اونجا برات هديه مي دم .......... نترس دور نيست با يك كليك.ياران عاشق

    التماس دعا .