سفارش تبلیغ
صبا ویژن

     * مسلم فدایی

لبهای تشنه تو چرا جم نمی خورند

از آب چشمه های ترنم نمی خورند

 

بر قایق طلایی لبخندها سوار

دیگر نمی شوند و تلاطم نمی خورند

 

یک قطره از طراوت باران اشک ها

یا نانی از تنور تبسم نمی خورند

 

مثل گلوی تشنه موسی چرا کمی

از سفره های باز تکلم نمی خورند

 

لب باز کن به زمزمه هنگام ربناست

افطار را بدون تو مردم نمی خورند

 

حتی اگر گرسنه بمانند در کویر

شن می خورند بی تو و گندم نمی خورند

 

در زیر ضربه های سم مست اسبها

لبهای تشنه تو چرا جم نمی خورند

22 آذر 80


نوشته شده در  چهارشنبه 84/12/17ساعت  11:43 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*عباس نادری

مفهوم بلندو ناب احساس عباس
سرچشمه مهربانی و یاس عباس

آن روز فرات می دوید و می گفت:
ای تشنه لب شهید عباس عباس


نوشته شده در  سه شنبه 84/12/16ساعت  12:26 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*شایا تجلی

دارم قنات میکنم تو دلِ صخره های سخت

قدم قدم چشمه میشم تو این کویرِ بی درخت

 

دارم قنات می کنم رو این زمینِ پُر تَرک

همبوسه ی دریا بشه لبای خشکِ شاپرک

 

ابرا رُ مهمون میکنم تو غربتِ هوای دشت

تا تشنگی پر بکشه از لبِ لاله های دشت

 

تا بغضِ خاکُ بشوره بارون بی دریغِ اشک

میخوام زمین دریا بشه ، لحظه ی افتادن مشک

 

دارم قنات میکنم  برای فصل تشنگی

تا آسمون گریه کنه برای نسل تشنگی

 

دارم قنات میکنم برای این کویر ترین

فقط کمی طاقت بیار لب تشنه ی بی سرزمین

 

میخوام به شب نشون بدم خورشید سر بریده رُ

تا چشم فردا ببینه حسرت پر کشیده رُ

 

سرخی این حماسه رُ از لب نیزه ها بگم

بغض هزار تا گریه رُ به چشمای خدا بگم

 

قلب زمینُ میدرم برای رویش گیاه

دنبال رد پای ابر تو عمق این خاک سیاه

 

دارم قنات می کنم تو این کویر بی درخت

شاید جوونه بزنه تو چشمای سربی درخت


نوشته شده در  شنبه 84/12/13ساعت  8:32 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

وبلاگ عباسه ها

عباس ! رخ تو ماه نوخاسته شد
از جلوه ی تو ، رونق مه کاسته شد
از پرده در آمدی و گفتی که : حسین ،
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد

 

در چشم کسی که روشن است از احساس
زیبایی نسترن ، فریبایی یاس
لبخند ستاره ها ، درخشیدن ماه
زیباست ولی نه چون جمال عباس

 

عباس ، لبت ساغری از کوثر داشت
رخسار تو ، زیبایی پیغمبر داشت
پیشانی تو مـُــهر تولای حسین
بازوی تو ، رنگ بوسه ی حیدر داشت

 

ای باغ گل کنار رود ای ساقی !

بر سعی و صفای تو درود ای ساقی

تا داشتی از علقمه یک قطره ی آب

از اسب نیامدی فرود ای ساقی !

 

سقای بدون دست یعنی عباس

جنگاور بی شکست یعنی عباس

این پنجه که بر تارک هر پرچم هست

یک دست بریده است یعنی عباس!

 


نوشته شده در  جمعه 84/12/12ساعت  9:53 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

جلال محمدی

هنگام سفر پیشقدم شد دستم

قربانی قامت علم شد دستم

تا نامه عشق را به خون بنگارم

در محضر دوست قلم شد دستم!

 

مهدی طهوری

در خیمه کسی خدا خدا می خواند

یک کودک تشنه لب، دعا می خواند

ای دست چرا چرا به خاک افتادی؟

یک قافله تشنگی تو را می خواند

 

وحید امیری

او غربت آفتاب را حس می کرد

در حادثه التهاب را حس می کرد

بیتابی کودکانش آتش می زد

وقتی خنکای آب را حس می کرد


نوشته شده در  چهارشنبه 84/12/10ساعت  4:4 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*علیرضا قزوه

بند اول
می آیم از رهی که خطرها در ا                       و گم است 
از هفت منزلی که سفرها در او گم است

از لا به لای آتش و خون جمع کرده ام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست
داغی چشیده ام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمه احلی من العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُر  صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است

 

باران نیزه بود و سر شهسوارها

جز تشنگی نکرد علاج خمارها

 


نوشته شده در  یکشنبه 84/12/7ساعت  5:36 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*محمد علی حضرتی

این پرچم عشق است که بر دوش من است

یا پاره ی قرآن که در آغوش من است

نه نه! بگذارید بگویم این کیست:

شش ماهه گلِ سرخِ عطش نوش من است

 

*محمد رضا سهرابی نژاد

آن روز تمام عرشیان آزردند

زان قوم که غنچه تو را پژمردند

قنداقه طفل تا نهادی بر خاک

تا پیش خدا فرشتگانش بردند


نوشته شده در  شنبه 84/12/6ساعت  10:39 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

رفته بودم شیراز. فرصتی شد تا در همایش بزرگداشت زنده یاد نصرالله مردانی با عنوان ستیغ سخن شرکت کنم.

ستیغ سخن عنوان یکی از مجموعه اشعار مرحوم مردانی بود. این کتاب در واقع سرگذشت شعر است از اول تا عصر امروز. ... تعدادی از دوستان شاعر رو دیدم. اسرافیلی. محدثی. لیله کوهی. سنایی. شفیعی. رحمانیان. ده بزرگی. جمالی.

همان جا یک دوبیتی نوشتم و خوندم:

خوشا گرم غزلخوانی بمیریم              شبی سرد و زمستانی بمیریم

خوشا در محضر مولای مردان             چو نصرالله مردانی بمیریم...

یک خاطره هم از آخرین روزهای عمر مرحوم مردانی نقل کردم. شبی که با جمعی از شعرا به محضر مقام معظم رهبری رسیدیم. به مردانی گفتند: نبینیم مردانی مریض احول باشد. مردانی گفت: مردانی دیگر تمام شد!. ایشان در جواب فرمودند: مردانی تمام نمی شود. شاعر تمام شدنی نیست!

کاش به جای شعر خوانی برای اقای مردانی شب غزل اعلام می شد. یا اینکه به خاطر این روز برنامه حافظ خوانی را راه می انداختند یعنی همان چیزی که در پایان شب اول شعر خوانی اجرا شد.


نوشته شده در  شنبه 84/12/6ساعت  12:55 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*علی انسانی

انگشت تو از دست چرا افتاده؟
گل از چه ز شاخه ای جدا افتاده؟

ای ناطق قرآ که جدا گشت سرت!

بسم الله این سوره کجا افتاده؟

 

*زنده یاد سید حسن حسینی

شوریده سری که شرح ایمان می کرد

هفتاد و دو فصل سرخ ، عنوان می کرد

با نای بریده نیز بر منبر نی

تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد

 


نوشته شده در  سه شنبه 84/12/2ساعت  2:14 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*غلامرضا رزمی

تنها قدمی به وصل فرصت دارد

او زاده ی زهراست و حرمت دارد

جایی که زده بوسه پیمبر هر دم

با خنجر این شمر چه نسبت دارد


نوشته شده در  دوشنبه 84/12/1ساعت  6:50 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]