سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 31

بی هیچ کلامی می‌گذرد

مثل رودی

که ماه را به شانه می‌برد...

 

32

واژه‌های خیس

باران غزل‌های "بهمنی"

چتری برای ماهیان بندر

 

33

شاعر شده‌ام

همة واژه‌هایم دو حرفی‌ست

... تو ... تو ... تو...

 

34

با هر قدم

خورشیدی بر شانه‌ام رویید

تا به تو رسیدم

            خرّمشهر!

 

35

خورشید

از سنگر شب بیرون خزید

قنّاسه‌ای[1]

پیشانیش را بوسید.



[1] . نوعی سلاح جنگی برای تک‌تیر‌انداز


نوشته شده در  سه شنبه 87/7/23ساعت  12:34 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 25

از من نترس

من همان تو‌ام

آیینه‌ام.

 

26

تکّه برگی خشک، توفان، بازی زندگی

هنوز قلب مورچه‌ای

به یادت می‌تپد.

 

27

آدم‌های هاشور‌زده، جیب‌های بر آمده...

با ذغالی گداخته در دست،

چشم به راه تو‌ام.

 

28

لبخندت را قاب می‌کنم

خانه‌ام

پر از پروانه می‌شود.

 

29

لب‌هایم را

در گلدان می‌کارم

گل‌ْواژة "دوستت دارم"

                    می‌روید.

 

30

این واژه‌های ترد

ریشه در چشم‌های تر

                    دارند.


نوشته شده در  دوشنبه 87/7/15ساعت  8:6 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

21

چراغی زرد روشن می‌شود

عطر گل محمّدی

مونیتورم را مست می‌کند.

تو" آنلاین" شده‌ای!

 

22

باد تندی می‌وزد

برگ‌های تقویم پرواز می‌کنند

بیستم اردیبهشت

روی شانه‌ام می‌نشیند.

 

23

زندگی

یک نخ سیگار است

در دست زمان!

 

24

در هیچ گوری جا نمی‌شوم

دلتنگی‌هایم

                زیاد است.

 

25

از من نترس

من همان تو‌ام

آیینه‌ام. 


نوشته شده در  شنبه 87/6/16ساعت  1:52 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 16

دست‌هایم برای پرنده‌ها

پاهایم برای شما

قلبم ـ ولی ـ برای خدا

 

17

پرنده‌های سربی

تعبیر کابوس‌های کاج‌اند

شب چه‌قدر مسموم است؟!!

 

18

بغض واژه‌ها می‌شکند

شعری متولّد می‌شود

زندگی طعم توت فرنگی می‌گیرد!

 

19

فانوس به دست

از کوچه‌های واژه گذشتم

به چشمان تو رسیدم!

 

20

کتاب‌هایم را حراج می‌کنم

پیراهنم را می‌فروشم

برای پرستوها لانه می‌سازم.


نوشته شده در  سه شنبه 87/6/5ساعت  8:16 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 11

پلک که می‌زنی

پروانه‌ای از نگاهت بال می‌گیرد.

 

12

ته مانده‌های صدایم را

به چاه می‌بخشم

بغض نخلستان می‌شکند!

 

13

درخت که باشی

همة چراغ‌های قرمز

به تو سلام می‌کنند.

 

14

دنبال می‌کند

ثانیه‌های بی زبان را

مانند گرگ

عقربه‌ای بزرگ!

 

15

تنها،

رها شده در زمین داغ

مرا از خودم جدا کردند

آدم‌ها


نوشته شده در  یکشنبه 87/5/20ساعت  12:2 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 6

خورشید پیانو می‌زند

و سرهای آرام‌گرفته بر نیزه

به رقص می‌آیند.

 7

واژه‌ها از دستم لیز می‌خورند

مثل این رهگذران

که از هم می‌گریزند.

صبر کن!

این شعر، بی "تو" کامل نمی‌شود.

 8

پرده‌ای بالا می‌رود

پرده‌ای می‌افتد

یک نفر از آسمان

به استقبال ترانه‌هایم آمده است.

 

9

خورشید

توپ فوتبال کودکانی‌ست

که در کوچه‌های بی‌کسی

زندگی را

به بازی گرفته‌اند.

 

 10

دلخوشم
به واژه‌های شیرین نگاهت

که مثل پیچکی مست

از دست‌هایم بالا می‌روند. ..


نوشته شده در  چهارشنبه 87/5/2ساعت  7:16 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

1

صبح

عاشقی‌ست

که از کوچه‌باغ منتهی به نگاه تو

                       گذشته است

 

2

فرشتگان

در آسمان نگاهت چادر زده اند

که این‌گونه خواب‌هایم

سرشار از ترنّم ماهی‌هاست.

 

3

ابرها در خیابان راه می‌روند،

واژه‌هایم خیس می‌شوند

          و"سبزقبا" یعنی

                  تولّد بهار!

 

4

همیشه باد آرزوها را می‌برد،

      رؤیا‌ها را می‌خورد،

امروز ولی

عطر اردیبهشتی تو را آورد.

 

5

213 بار صدایت زدم

از حال رفتم

چشم که باز کردم

تو نبودی، امّا

پیشانی‌ام بوی بهار می‌داد.

 


نوشته شده در  سه شنبه 87/5/1ساعت  1:25 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]