سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتند: این چه بود؟

گفت: این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته بود

 

 

لینک شاعرانه 


نوشته شده در  شنبه 85/12/26ساعت  12:39 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

چند روز پیش رفته بودیم مشهد کنگره بین المللی شعر نبوی. جاتون خالی! خیلی خوش گذشت.

توی هتل فردوسی با بیژن ارژن ،‏ سید علی اکبر میر جعفری،‏ مصطفی محدثی و سعید بیابانکی هم اتاق بودیم...

این دو تا رباعی رو تو مراسم خوندم:

بین شب و روز جنگ شد بر سر عشق

خورشید طلوع کرد بر منبر عشق

دریاچه ساوه از تعجب خشکید

هنگام تولد تو پیغمبر عشق!

***

در وصف بهار هر چه گفتند تویی

آن صبح سپید بی همانند تویی

هر چند که بی سایه ترینی اما

پیداست که سایه خداوند تویی!

همین.


نوشته شده در  سه شنبه 85/12/22ساعت  2:32 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

1)دیوار خسته
پاییز دارد می رسد
دستم را بگیر!

2)دیوار هم سبز می شود
تنها اگر
تو به آن نگاه کنی!

3)گیسوان دیوار را
باد مهربان
شانه می زند.

 


نوشته شده در  یکشنبه 85/12/13ساعت  4:18 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

این کوه دلار چیست پنهان شده است؟

در زیر عبای کیست پنهان شده است

فریاد بر آورد یکی : ای نادان!

شهرام جزایری ست پنهان شده است!

***

یکباره پلیس 110 سر برسد

هیهات دوباره او از این در برسد

در خواب مگر کسی ببیند یک شب

شهرام جزایری به آخر برسد!


نوشته شده در  دوشنبه 85/12/7ساعت  7:3 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز

هزار بازی از این طرفه تر بر انگیزد

بر استانه تسلیم سر بنه حافظ

که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد


نوشته شده در  شنبه 85/12/5ساعت  4:30 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

Image hosting by TinyPic


نوشته شده در  یکشنبه 85/11/29ساعت  6:2 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

پیر دُردی کش ما گرچه ندارد زر و زور

خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد


نوشته شده در  شنبه 85/11/28ساعت  6:17 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

سلام. امیدوارم که حال تو و همه گل های محمدی خوب باشد. شک ندارم که از احوال دل من با خبری. باور کن وقتی خبری از سلامتی تو به من می رسد زندگی برایم معنا می شود . هنوز هم مثل همه پیچک های باغ برای سلامتی تو صلوات نذر می کنم. با این حال هیچ وقت از من نخواه که از کنار نام آسمانی ات به سادگی عبور کنم.

ببخش فرصتم کم است. باید زودتر به پشت بام بروم و برای شهرٍ، خورشیدی نقاشی کنم و برای درختان دود گرفته محله مان تازگی تعارف کنم. بعد هم باید بروم در آسمان یک مشت پرنده بپاشم.

می بینی چقدر نقاشی را مثل شعر دوست دارم ! به همین خاطر است که دوست دارم روی لبان همه مردم، شعر آمدن تو را نقاشی کنم.

این روزها ولی بیش از هر وقت دیگری، دل نا آرامم بهانه دستان گرم تو را می گیرد.

راستی نگفته بودم، هوای اینجا خیلی سرد شده "یک فنجان آفتاب به من می نوشانی؟"... همین!


نوشته شده در  سه شنبه 85/11/17ساعت  3:37 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

هرکه ما را یاد کرد، ایزد مر او را یار باد

هرکه ما را خوار کرد، از عمر برخوردار باد

هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی

هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد


نوشته شده در  جمعه 85/10/29ساعت  11:31 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک

به جز عشق به جز عشق دگر تخم مکارید

مولانا


نوشته شده در  شنبه 85/10/23ساعت  12:1 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]