شير فرهاد به کيانوش:
يکي چلمنگ و جنتلمنگ بيدي
تو در زندگي هيچ نوديدي
ويفتي رو زندگيمان مثل بختک
سحرنازم به زور گرفته بيدي
هم دردي با کيانوش:
ودانم توي دوربين خبره بيدي
از اي شيرفرهاد ازرده بيدي
سحرنازم که هي غرش وکرده
بميرم خيلي بيچاره بيدي