در شهري به نام عشق کوهي است به نام محبت در اين کوه رودي است به نام صفا در اين رود آبراهي ميرود به نام وفا سر انجام اين آبراه به آبگيري ميريزد به نام وداع بگذار گريه كنم براي عاطفه اي كه نيست ودنيايي كه انجمن حمايت از حيوانات دارد اما انسانپا برهنه و عريان ميدودبراي دنيايي كه زيست شناسان رمانتيكش سوگوارانقراض نسل دايناسورندبگذار گريه كنم براي انساني كه راه كوره هايمريخ را شناخته است اما هنوز!كوچه هاي دلش را نمي شناسد.
سلمان هراتي