سلام خسته نباشي . زيبا مي نويسي عزيز. به وبلاگ من هم سري بزن.
سلام
يه سرم به ما بزنين
امروز، روز شهادت است...امروز، فرزند راستين محمد صلياللهعليهوآله در بقيع غمگين و سكوتزده آرام ميگيرد...امروز پنجمين نور فروزان كهكشان حقيقت و عشق، از پشت كوههاي زميني به عرش ميرود تا عالمي را سرشار اشك و آه كند...
بقيع، ميهمان فرزند زينالعابدين است...خاك سرزمين غريب بقيع را بايد سرمه چشمان گنهكارمان كنيم...
بقيع همان است كه وحشيان وهابي، بر سرش ريختند و براي اثبات دوزخي بودنشان، تنها توانستند قبههاي آن را ويران كنند...خائنان حرم امن الاهي هم زير فشار وهابيهاي جمودزده و بيعقل، حتي از نزديكشدت شيعيان به قبرهاي امامان خويش هم در هراسند...
بگذريم...با آمدنش ديار وحي و عصمت بار ديگر فتح ميشود تا جاي پاي هيچ مشركي بر حرم امن الاهي سايه نيفكند...
دعا فراموش نشود...ياعلي
هميشه سلام...
با آرزوي تندرستي و سلامتي
دلتنگ و چش براه ...
به نام او ...
و بغض ابر بي باران به رويم اشك مي پاشد
چرا باران نمي بارد كه تو از غصه تر باشي ...
خيلي قشنگ بود
آيا چيزي هست كه بايد از بخشش آن دريغ كرد؟هر چه هست روزي خود به خود بخشيده مي شود پس چه بهتر اكنون كه كسي را بدان نيازي هست ببخشي تا فرصت از آن تو باشد و بر وارثان نماند
جبران خليل جبران
پدر....
4 ساله بودي:پدرم هر کاري رو ميتونه انجام بده.5 ساله بودي:اون خيلي قوي و باهوشه.6 ساله بودي:پدرم از پدر تو باهوش تره.7ساله شدي:باباي من از باباي تو قويتره.8 ساله شدي:همه چيز رو هم نميدونه،خيلي چيزهارو نميدونه.10 ساله شدي:اون موقعها که پدرم پسر بچه بود همه چي فرق ميکرد.12 ساله شدي:پدرم هيچي در اين مورد نميدونه.پير شده بچگيش يادش نمياد.14 ساله شدي:زياد حرفهاي پدرم رو تحويل نگير ،خيلي پرته.18 ساله شدي:درک نميکنه!نمي شه هر حرفي رو بهش زد.شوت ميزنه!21 ساله شدي:به طور مايوس کننده اي پدرم هيچي حاليش نيست.25 ساله شدي:بد نيست ازش بپرسم نظرش در اين مورد چيه.هرچي باشه تجربه داره.35 ساله شدي:ترجيح ميدم با پدرم مشورت کنم.40 ساله شدي:موندم چطوري تونست از پس اين کار بر بياد.چقدر عاقله.50 ساله شدي:حاضرم همه چيزمو بدم که پدر برگرده تا من بتونم ۱بارهم شده دستشوببوسم.
پيمانه هجرتو توان نوش كنمدشنام رقيب خود توان گوش كنمبارستمت توان كه بر دوش كشماما نتوان تو را فراموش كنم