مهندس سلام . اين روزها خيلي دلم مي خواست شعري براي آقا تقديم مي كردم اما هر وقت كه نشستم به ارادت اين بزرگ ، اين نثرها نصيبم مي شد . همه ي آن ها را براي دكتر سنگري فرستاده ام و اين يكي را هم براي عرض ارادت و نظر شما تقديم مي كنم :
گوش کن ... اين کشتي در رودخانه غيرت به گل نخواهد نشست . اسب تشنگي حتي اگر شيهه ي نوميدي سردهد ، باد کينه اگر خنجر ظهر را بر لب هاي عاشقي همسايه کند ، سوار عشق از سرودن غزل ارادت دست برنخواهد داشت . گوش کن ! اين صدا صداي بيقراري رودخانه است . دستي که ابر سخاوت است را مي طلبد . چشم انتظار آن دقيقه ي نايابي است که به غنيمت مي تواند تن خود را به دست هاي کريم آن آشنا بسپارد و به آهنگي بلند بر لب هاي تابستان زده ي مولاي بيقرار خنکايي ببخشد ... گوش کن اين صدا صداي خواستن است ، صداي التماس... اسب تشنگي اما نتوانست کودکان در راه را از خاطر دوست وا بگذارد .