• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : زيارت
  • نظرات : 4 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عكاس پريشان بود‍، بي سوژه و سرگردان

    من در طلب عكاس، با چشم و سرِ گَردان

    از خويش برون جستم، در پنجره‏ي فولاد

    رهبر شدم و او شد تبليغ‏گر گُردان

    بيا دستم بگير نذرم ادا كن

    مرا از اين دل غمگين جدا كن

    سلام:شايد بقيه اش را هم نوشتم عكس جالبي بود .البته من برداشتهاي عجيب غريبي از اين عكس داشتم ............پيروز باشيد.

    راستي چه بود خواهشم از شما يادم نيست

    دلم هنوز پيش اسباب بازي كوكي ست

    همان كه مادرم قول داده و نخريد......

    + بي نشان از هر چه نشان 

    ياد ضريح لب تو بس شكرين است و ملس...

    مصرع بعديش با دل ياسي شما........

    عليرضا جان منظور خاصي نداشتم. گفتم شايد با ديدن اين عكس زيبا كسي سر ذوق بياد و في البداهه چيزي بگه. يا حتي از ديگري چيزي بنويسه. همين!
    سلام. اولا از آشنائي با وبلاگ شما خوشحالم. دوماً سوال هاي سخت سخت مي پرسي! منظورتون اين بود كه ياد چه بيتي مي افتيم يا اينكه في البداهه يه بيت شعر بسرائيم. خيلي مخلصيم. اللهم عجل لوليك الفرج. ياعلي، التماس دعا.

    روز سه شنبه (فردا) جلسه نقد و بررسي شعر مثل هفته هاي پيش برگزار ميشه. شركت براي همه علاقه مندان آزاده.

    آدرسش هم اينه:

    روبروي سر در دانشگاه تهران- خ فخر رازي- چهار راه دوم خ شهيد نظري- سمت چپ پلاك 127- طبقه سوم. نشر ماه نوشت.

    ساعت 16

    عباس نادري عزيز كه در مكه بسر ميبره و تازه مراسم حج رو به پايان برده اولين مصرع رو نوشته. چقدر نوراني و معطر نوشته...

    عباس جان دست مريزاد و التماس دعا.

    پيچيده عطر بوسه تو در فضاي عشق...