نذر سقاي تشنگان
دستي بزن به زبري روي زبان مشك
خـاليست از فــرات و ترنم دهـان مشك
ديگـر اميد روشـني از سـوزشش مگير
سـرخ است وبي ستاره سو ديدگان مشك
داغ طلـوع چـهـره ي بي رحــم تشنگـي
پر بود از كـوير وســراب آسمــان مشك
با پيچ وتاب بغض عـطـش گـير مي كـند
در آســـتان خـشـك گـلـو اسـتخـوان مشك
درآن نگاه يكسـره هر لـحظه مي نشست
تيري به قـلـب تشــنه لبي از كـمان مشك
دســتي رسـيد وخـلـوت او را بلـند كـرد
در ازدحــام آيـنـه هـا رفــت جـان مشك
گـردي بلند شـد
$("div.commhtm img").each(function () {
if ($(this).attr("em") != null) {
$(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif");
}
});