هر که را با خط سبزت سر سودا باشدمن چو از خاک لحد لاله صفت برخيزمتو خود اي گوهر يک دانه کجايي آخراز بن هر مژهام آب روان است بياچون گل و مي دمي از پرده برون آي و درآظل ممدود خم زلف توام بر سر بادچشمت از ناز به حافظ نکند ميل آري
پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشدداغ سوداي توام سر سويدا باشدکز غمت ديده مردم همه دريا باشداگرت ميل لب جوي و تماشا باشدکه دگرباره ملاقات نه پيدا باشدکاندر اين سايه قرار دل شيدا باشدسرگراني صفت نرگس رعنا باشد