وبلاگ :
شاعرانه 2
يادداشت :
نامه 62
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سعيدي راد
پسر بچهاي وارد يک بستنيفروشي شد و پشت ميزي نشست. پيشخدمت يک ليوان آب برايش آورد. پسر بچه پرسيد: يک بستني ميوهاي چند است؟" پيشخدمت پاسخ داد : " 50 سنت". پسربچه دستش را در جيبش فرو برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسيد:" يک بستني ساده چند است؟" در همين حال تعدادي از مشتريان در انتظار ميز خالي بودند. پيشخدمت با عصبانيت پاسخ داد: "35 سنت". پسر دوباره سکههايش را شمرد و گفت: "لطفا يک بستني ساده". پيشخدمت بستني را آورد و به دنبال کار خود رفت. پسرک نيز پس از خوردن بستني، پول را به صندوق پرداخت و رفت. وقتي پيشخدمت بازگشت، از آنچه ديد حيرت کرد. آنجا در کنار ظرف خالي بستني ، دو سکه پنج سنتي و پنچ سکه يک سنتي گذاشته شده بود براي انعام پيشخدمت