• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : آب ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ع-س 

    مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
    غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
    هلالي شد تنم زين غم که با طغراي ابرويش
    رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم
    روان گوشه گيران را جبينش طرفه گلزاريست
    دگر حور و پري را کس نگويد با چنين حسني
    تو کافردل نمي​بندي نقاب زلف و مي​ترسم
    اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري

    جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
    نگارين گلشنش روي است و مشکين سايبان ابرو
    که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو
    هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو
    که بر طرف سمن زارش همي​گردد چمان ابرو
    که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو
    که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
    به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو