مصاف شعر و آهن !
رضا زاده فقط سربي و آه ست
ولي ميرزاي ما پندار ماه ست
منور ميكند شب هاي حمام
دوبيتي هاي او سنگفرش راه ست
آميرزا ميشكند ركورد او را ؟
...........................
سعيدي ميزند آمار او را
صد ويك كه خروس وزني گويا
رضا زاده گذشته مرز سيصد
آميرزا توي گشت وسير تورا
------------------------------
در مدرسه از نشاطمان کم کردنداز فرصت ارتباطمان کم کردندوقتي كه به هم عشق تعارف کرديماز نمره انضباطمان کم کردند شعر از محمد رضا كمالي
جناب ع س
وزن اين رباعي مي گويد كه يك ....كه.... جا انداخته ايد!
وقتي كه به هم عشق تعارف كرديم!
به جناب آميرزا
گهي خواننده اي در مارگيري
گهي راننده اي در بارگيري
چو اكنون گشته اي از كار بيكار
شدي مشغول اين آمار گيري
آميرزا!... شنيده ام كه لاف زدي به صد و يك شعري كه سرودي!
لاف از سخن چو در توان زد
همراه گروه كر توان زد
شعر تو گل است و آب قاطي
آن خشت بود كه پر توان زد