• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : يك عكس و هزار نكته
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تبسم 
    اين كل كل ها بارگذاري شاعرانه 2 را كم كرده...چقدر طول مي كشد تا اين صفحه باز شود!
    + ع.س 

    کاري بايد مي کرد که در توانش نبود و دستانش و پاهايش به لرزش درآمده است فرياد مي زد و از ناتواني اش گريه مي کرد ناگهان به شناسنامه اش نگاه کرد نامش آرش بود و زادگاهش ايران پس با تمام وجود کمانش را کشيد و رها کرد.

    + ع.س 

    شب بود و دوان دوان و با عجله وارد اتاق شد و همه رو جمع کرد و گفت: فهميديد چي شده؟ گفتيم : نه! چي شده؟
    گفت: امروز هم تمام شد.

    + ع.س 

    پسرك باهوش نگاهش خبر از كشف تازه اي ميداد... دوان ....دوان.... مادر را براي ديدن خدا به حياط خانه برد.مادر فكر مي كرد پسرك جانوري غريب ديده و در تصور خود او را خدا مي خواند . اما پسرك با دستان كوچكش به شبنمي اشاره كرد كه بر روي گلبرگ هاي سرخ رنگ گل نشسته بود . مادر از تصور پاك و معصومانه كودكش اشك ريخت و او را در آغوش كشيد…
    كودك پاكترين ذره را خدا مي دانست

    + ع.س 

    خدا يك بار از من پرسيد: تو چرا گناه مي كني؟ من در پاسخش سر به زير افكندم و چشمهايم را بستم. خدا دست روي سرم كشيد و گفت: پس كي توبه مي كني؟ من بيشتر خجالت كشيدم. گفت: من منتظرم

    + ع.س 

    ماهيگير و تاجر

    يک تاجر آمريکايي نزديک يک روستاي مکزيکي ايستاده بود.در همان موقع يک قايق کوچک ماهيگيري رد شد که داخلش چند تا ماهي بود.

    از ماهيگير پرسيد: چقدر طول کشيد تا اين چند تا ماهي رو گرفتي؟

    ماهيگير: مدت خيلي کمي.

    تاجر: پس چرا بيشتر صبر نکردي تا بيشتر ماهي گيرت بياد؟

    ماهيگير: چون همين تعداد براي سير کردن خانواده ام کافي است.

    تاجر: اما بقيه وقتت رو چيکار مي کني؟

    ماهيگير: تا دير وقت مي خوابم, يه کم ماهي گيري مي کنم, با بچه ها بازي ميکنم بعد ميرم

    توي دهکده و با دوستان شروع مي کنيم به گيتار زدن. خلاصه مشغوليم به اين نوع زندگي.

    تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و مي تونم کمکت کنم. تو بايد بيشتر ماهي گيري کني. اون وقت مي توني با پولش قايق بزرگتري بخري و با درآمد اون چند تا قايق ديگر هم بعدا اضافه ميکني.اون وقت يه عالمه قايق براي ماهيگيري داري!

    ماهيگير: خوب, بعدش چي؟

    تاجر: به جاي اينکه ماهي ها رو به واسطه بفروشي اونا رو مستقيــما به مشتري ها ميدي و براي خودت کارو بار درست مي کني... بعدش کارخونه راه مي اندازي و به توليداتش نظارت ميکني...اين دهکده کوچک رو هم ترک مي کني و مي روي مکــــزيکوسيتي! بعد از اون هم لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورک... اونجاست که دست به کارهاي مهم تري مي زني...

    ماهيگير: اين کار چقدر طول مي کشه؟

    تاجر: پانزده تا بيست سال!

    ماهيگير: اما بعدش چي آقا؟

    تاجر: بهترين قسمت همينه,در يک موقعيت مناسب که گير اومد ميري و سهام شرکت رو به قيمت خيلي بالا مي فروشي! اين کار ميليون ها دلار برات عايدي داره.

    ماهيگير: ميليون ها دلار! خوب بعدش چي؟

    تاجر: اون وقت بازنشسته مي شي! ميري يه دهکــده ي ساحلي کوچيک! جايي که م&

    + ع.س 

    قوانين زندگي

    خط ظريفي بين كمك كردن به كسي و تغيير دادن او وجود دارد . اگر قصد داري كسي را عوض كني اين كار زشت ترين كارهاست .اين كار محكوم نمودن گوهر آن شخص است . كمك به ادمها كه خودشان باشند زيباترين كارهاست .