وبلاگ :
شاعرانه 2
يادداشت :
ديگر عرضي ندارم
نظرات :
0
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ع.س
دانشجويي سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسيد(آيا در اين کلاس کسي هست که صداي خدا را شنيده باشد؟) کسي پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسيد:(آيا در اين کلاس کسي هست که خدا را لمس کرده باشد؟) دوباره کسي پاسخ نداد.
استاد براي سومين بار پرسيد): آيا در اين کلاس کسي هست که خدا را ديده باشد؟) براي سومين بار هم کسي پاسخ نداد. استاد با قاطعيت گفت:(با اين وصف خدا وجود ندارد).
دانشجو به هيچ روي با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذيرفت. دانشجو از جايش برخواست و از همکلاسي هايش پرسيد: (آيا در اين کلاس کسي هست که صداي مغز استاد را شنيده باشد؟) همه سکوت کردند.
(آيا در اين کلاس کسي هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟) همچنان کسي چيزي نگفت.
(آيا در اين کلاس کسي هست که مغز استاد را ديده باشد؟)
وقتي براي سومين بار کسي پاسخي نداد، دانشجو چنين نتيجه گيري کرد که استادشان مغز ندارد.