سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 سلام... به تعداد قطره های یک باران بهاری سلام!...

... و بهار یعنی هر صبح به تو سلام کردن. یعنی کندوی عسل نگاه تو. یعنی بدون دغدغه از تو گل گفتن و گل شنیدن. یعنی تراوش مهربانی از لبهای با سخاوت تو. بهار یعنی تو!

گاهی افسوس می خورم که چرا توان شکستن پلهای فاصله را ندارم و اینکه چرا زودتر عاشق نشده ام.  هر کس تنها یکبار طلوع مهربانی تو را دیده باشد مثل من می شود و مثل این پروانه های معصوم که با قلب های کوچکشان تو را می طلبند. یا مثل این پرستوها که به دنبال سرپناه دستان گرم تو می گردند.

می خواهم بگویم همه چیز با نام تو معنا میگیرد حتی دغدغه ها و نگرانی های بی بهانه ام.

حرف آخرم اینکه: تشنه ام!...  کاش بودی و از کوزه ی باطراوت حرف های صمیمی ات لبهای ترک خورده ام را به وجد می آوردی. همین!


نوشته شده در  شنبه 84/2/24ساعت  5:48 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]