• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : ساز
  • نظرات : 2 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام - از يك شعر خوشم آمده ولي نميدانم شاعرش كيه

    -

    از نخل برهنه سايه داري مَطلب

    از مردم اين زمانه ياري مَطلب

    عزت به قناعت است و خواري به طمع

    با عزت خود بساز و خواري مَطلب

    -

    در كل از شاعران اطلاعات كمي دارم آيا منبعي است كه بصورت مختصر و مفيد شاعران بزرگ ومعروف ايران وجهان را همراه برگزيده ي اشعارشان ارائه دهد

    به وبلاگم سر بزنيد

    سلام...
    خدا به فرشته ها خواهد گفت اين بنده كوچك و نادان مرا حمايت كنيد كه اگر لحظه اي از او چشم بردارم غرورش و ناداني هايش اورا به نابودي خواهد كشيد... آرزو هايش را بنويسيد تا آنچه به صلاح اوست برآورده كنم و آنچه كه به ضرر اوست به تعويق افكنم تا بر زيانش آگاهي پيدا كند... بگوييد آينه دلش را تنها براي من نگه دارد... و تقدير را به من بسپارد... كه من بر صلاح او آگاه ترم.
    + ع.س 
    دعاهايت را بنويس
    نفس که مي کشم ، با من نفس مي کشد .قدم که برمي دارم، قدم برمي دارد.اما وقتي که مي خوابم ، بيدار مي ماند تا خوابهايم را تماشا کند.او مسئول آن است که خوابهايم را تعبير کند.او فرشته من است، همان موکل مهربان.اشک هايم را قطره قطره مي نويسد.دعاهايم را يادداشت مي کند.
    آرزوهايم را اندازه مي گيرد و هر شب مساحت قلبم را حساب مي کند و وقتي که مي بيند دلتنگم ، پا در مياني مي کند و کمي نور از خدا مي گيرد و در دلم مي ريزد،تا دلم کوچک و مچاله نشود.
    به فرشته ام ميگويم:از اينجا تا آرزوهاي من چقدر راه است؟من کي به ته رويلهايم ميرسم؟ميگويم:من از قضا و قدر واهمه دارم.من از تقدير ميترسم.از سرنوشتي که خدا برايم نوشته است.من فصل آينده را بلد نيستم.از صفحه هاي فردا بيخبرم. ميگويم:کاش قلم دست خودم بود....کاش خودم مينوشتم.....
    فرشته ام به قلم سوگند مي خورد و آن را به من مي دهد و مي گويد:بنويس.هر چه را که مي خواهي... بنويس که دعاهايت همان سرنوشت توست.تقدير همان است که خودت پيشتر نوشته اي...
    شب است و از هزار شب بهتر است.فرشته ها پايين آمده اند و تا پگاه درود است و سلام.قلم در دست من است و مي نويسم.مي دانم که تا پيش از طلوع آفتاب تقديرم را خدا به فرشته ها خواهد گفت.
    (عرفان نظر آهاري)
    + ع.س 
    بخشندگي را از گل بياموز زيرا کفشي را که لهش ميکند نيرخوش بو مي کند.
    + ع.س 
    هميشه عاشقي- رسيدن به معشوق نيست گاهي بايد از معشوق گذشت تا عاشق بود.
    + ع.س 
    زندگي مثل پيانو است ، دكمه هاي سياه براي غم ها و دكمه هاي سفيد براي شادي ها . اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي
    + سعيدي راد 
    يک روز رسد شادي به اندازه کوه
    يک روز رسد غمي اندازه دشت
    افسانه زندگي چنين است عزيز!
    در سايه کوه بايد از دشت گذشت...
    + سعيدي راد 
    ديگران را بخاطر آنچه كه هستند عزيز بدار ، نه به خاطر آنچه تو مي خواهي باشند .
    + سعيدي راد 
    در دنيا سه طبقه مردم وجود دارد.
    1-خردمندان که تجارب خود را مي آموزند.
    2-سعادتمندان که از تجارب ديگران استفاده مي کنند.
    3-بي نوايان که نه از تجارب خود و نه از تجارب ديگران بهره نمي برند..
    + سعيدي راد 
    الهي توفيقم ده که بيش ازطلب همدردي، همدردي کنم بيش ازآنکه مرابفهمند ديگران رادرک کنم بيش ازآنکه دوستم بدارند، دوست بدارم زيرادرعطاکردن است که ميستانيم ودربخشيدن است که بخشيده ميشويم ودرمردن است که حيات ابدي مي يابيم .
    + سعيدي راد 
    ارزش هر انسان به حرفهايي است که براي نگفتن دارد .
    + سعيدي راد 
    آموخته ام زندگي را از طبيعت بياموزم ، چون بيد متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر ، صبور ، مثل بلوط مقاوم ، مثل رود ،روان ، مثل خورشيد با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشم . آموخته ام كه اگر مايلم پيام عشق را بشنوم ، خود نيز بايستي آن را ارسال كنم .
    + سعيدي راد 
    هميشه حرفي رو بزن که بتوني بنويسيش، چيزي رو بنويس که بتوني پاشو امضا کني، چيزي رو امضا كن كه بتوني پاش بايستي... ناپلئون