شد شنبه و چهارشنبه سوزي كردم
شد جمعه و فكر كار و روزي كردم
گرمابه و حمام نديدم ناچار
دلاكي سونا و جكوزي كردم
اندر گردن كلفتي كردن ميرزا دلاك خان مشهدي!
هلا گردن كلفت بزم كل كل
كه خواهي گشت با اشعار من شل
زدي بر فرق ركسانا چنان كه
شده افكار او كلْن شل و پل!!!
مي بينم كه داره مشت و مال هسته اي ميشه !
نه با صابون و نه با شامپو ؛ نه با تايد
نه با يخچال و نه با سايد باي سايد
سعيدي گفته : در گرمابه ي من
به مالش شد غني ؛ هگزا فلورايد!
آميرزاي عزيز شعرتان را اينجا مي آورم تا در پست بعدي فراموش نشود
في الجواب العبدالرحيم والركسانا في الباب الكل والكل كل !
من كم كه نمي آرم و اين خوب بداني
من يك كل ـ اعلايم و مرغوب بداني
در مجلس كل كل همه دانند كه ميرزا
سازد ز لسان ـ رقبا ؛ چوب بداني
چرا با نفت گرمابه ؟ سعيدي !
نه خوبست و نه جذابه سعيدي!
ز گرماي مسلم حقمان ؛ ساز
ز بطن فين ؛ خونابه سعيدي !
از آن جايي كه حريفي قدر نمي يابم لذا در هر قالبي كه عشق بنمايم تحرير مي نمايم . گردن كلفتي هم عالمي دارد!!
گر صاحب اين بزم سعيدي باشد
خوش قولي ـ او امر بعيدي باشد
علاف نشو !برو به گرمابه ي خويش
دلاكي او وعده وعيدي باشد!
ز ركسانا نمي بينم جوابي!!
يقينا كم بياورده حسابي!
چراغ كل كل ما روشن است و
بگوييدش : ننه جون ! از چه خوابي ؟؟