• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : عبور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سر راه که مي آيي .... کمي ابرها را با دست کنار بزن ... با سر انگشتانت .... به نرمي ... همانگونه که گاهي موهاي پريشانم را کنارميزدي ...!
    سر راه که مي آيي. مشتي ستاره بچين ... از همانها که دم دست ترند ...! ستارههاي ريز و درشت . يک کف دست هم آفتاب از شرقي ترين آسمان ديدگات با خود بياور. براي فردا روزي لازمش دارم ... سر راه که مي آيي گل نچين .. هر چه گلبرگ با باد بر خاک تنت افتاده است جمع کن .. کافي است روي سبزه ها قدمي بزني ... همه جا هست ... شقايق و نرگس و لاله پرپر ... يک قدح آسماني دارم .. يادت هست ؟! پر از اشک چشم ... اشکهايي که روزي گونه ات را خيس ميکرد ...! و نميدانستيم اشک من است يا تو که گونه هامان خيس است ...! از سر شوق بود يا غربت از ياد رفته مان ...؟ آري گلبرگها را در آن ميريزم ... مي مانند ... ! باران شور است اشک. برگ گلها تازگي غريبي ميگيرند . سر راه که مي آيي ... نزديک پنجره که رسيدي مرا صدا بزن. به نام ~ آرام ... مثل آن وقتها ... دستت پر است با اين همه ره آورد. من به پيشوازت مي آيم . از پشت پنجره ... سر راه که مي آيي ...! يادم آمد ....! تو ديگر نمي آيي ...!~