سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 یه نفر انگاری امشب، دل و ایمونمو برده
منو از خودم گرفته، به پریشونی سپرده

اومده تو خلوت من، یه نفر که مثل ماهه
دستای گرم و قشنگش، واسه من یه تکیه گاهه

یه نفر ... نه یه پرنده، که نگاش یه سایه بونه
همه ی دارایی اون ، یه وجب از آسمونه

یه نگاه آتشینه، یه سکوته روی لبهام
یه حضور دل نشینه، مثه ماهه توی شبهام

می دونم ... باید بدونم، قدر این همنفسی رو
قدر این غم قشنگو، قدر این دلواپسی رو


نوشته شده در  چهارشنبه 83/10/9ساعت  6:13 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]