سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از هشتم تا دهم بهمن یعنی تا روز عید غدیر رو رفته بودیم کنگره شعر دفاع مقدس. یه روز تو اهواز بود و دو روز طلائیه.

در مجموع برنامه خوبی شد.

تو هواپیما با قزوه تصمیم گرفتیم سر به سر دبیر کنگره بذاریم. چند نامه به خلبان نوشتیم و ازش خواستیم که آقای بیگی شاعر  یاران چه غریبانه رو برای شعر خوانی برای مسافرا دعوت کنه. سر مهماندار فوری اومد و عذر خواهی کرد که ممنوعه غیراز اونچه براشون دیکته شده چیزی خونده بشه. اما چند لحظه بعد خلبان به شاعران خیر مقدم گفت و از آقای بیگی تشکر کرد.

بعد اسم خلبان رو پرسیدیم گفتند: فاخران ... و براش شعر گفتیم.

مرحبا ای فاخران ای مرد نیک

می شوی در شادمانی ها شریک

ای شما در زندگی فاخر ترین

ای نگین آسمانها و زمین

فوکر 100 را تو می رانی چه خوب

صبح و ظهر و شام و هنگام غروب

مرحبا بر جمع مهماندارها

این همیشه تا سحر بیدارها

آفرین بر عزم پولادین تان

حق نگهبان شما و دین تان

. اهواز که رسیدیم ما را در مهمانسرای مرکز آموزش علوم و فنون جا دادند در 11 کیلومتری جاده ماهشهر. به محض رسیدن مرا خواستند و گفتند که مجری هر سه  شب کنگره شمایید و ریز برنامه ها دادند. البته شب قبلش هم آقای بیگی زنگ زده بود که خودت را آماده کن که احتمالا شما مجری باشید. ولی چون احتمال بود زیاد جدی نگرفته بودم.

 در اهواز مراسم در تالار مهر برگزار شد. استقبال نسبتا خوب بود.  اولین شاعر آقای حمید سبزواری بود. بعد آقای براتی پور و ... آن شب 21 نفر شعر خوندند. آقای شیرالی (وبلاگ مستانه) هم خودش را به مراسم رساند و بعد از مراسم با ابراهیم سنایی و ایشون رفتیم اهواز گردی! و چقدر شبهای اهواز زیباست.

فردا ی آن شب رفتیم طلائیه. حدود ساعت 11 رسیدیم. مراسم تو حسینیه طلائیه برگزار شد. همون موقع سردار باقر زاده از خاطرات عملیات خیبر گفت و 85 شهیدی که از همون نقطه پیدا شده بودن.

 بعد از این سخنرانیسردار باقر زاده آقای  بیگی منو صدا کرد و گفت بیا اینجا رو ببین! رفتیم معراج شهدا. 9 شهید مفقودالاثر رو گذاشته بودند اونجا. سه تاشون گمنام بودن. به قول تندرو صالح ذهنم حسابی شخم خورد!

ظهر تو سنگر با سنایی. قزوه. تندرو صالح. بیگی. میرعبدالله. براتی پور. شهرام مقدسی. سعید نوری . اسرافیلی و میر جعفری نهار خوردیم. عصر هم شعر خوانی با قزوه از سر گرفته شد. همه کسانی که برای اولین بار به کنگره شعر دفاع مقدس اومده بودن شعر خوندن.

 همون شب قزوه به تهران برگشت و سنایی به اهواز . به همین دلیل شب رو بدون دردسر تا صبح خوابیدیم.

روز سوم کنگره از اول صبح آقای حسام - معاون بنیاد - اومد برای هماهنگی. اسامی برگزیده ها رو آورد. خانم وحیدی. معلمی و آهنگران... هدیه ای هم به خانواده های زارعی. ترنج. مردانی. زیادی. سپهر. حسینی قرار شد بدهند. 6 نفر هم برگزیده شعر شدند. بعد هم 7 نفر قرار شد لوح عفاف بگیرند که من همون جا مخالفت خودمو اعلام کردم. اما به جایی نرسید.  بگذریم

مراسم اختتامیه با شعر خوانی خانم وحیدی آغاز شد  وبا اهدای هدایا پایان گرفت. آقای آهنگران هم کمی خوند و چشمها رو شست.

عصر به اهواز برگشتیم. نماز مغرب و عشا را پشت سر امام جمعه اهواز خوندیم و  شام را مهمان ایشان در شرکت توسعه نیشکر بودیم. همون شب  با کولباری از خاطره برگشتیم به تهران

 


نوشته شده در  یکشنبه 83/11/11ساعت  3:28 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]