سلام. همین چند دقیقه پیش داشتم به تو فکر می کردم. آرزو کردم خورشید باشم یا ماه، که همیشه همراه تو باشم. اما دیدم که اینطوری همیشه با تو نیستم باید نزدیکتر باشم، به همین خاطر آرزو کردم بید مجنونی باشم که در سایه سارش بنشینی و حافظ بخوانی. اما باز دیدم هنوز دورم ، از این رو آرزو کردم چشم تو باشم! اینطور هم با تو هستم و هم تو مثل همیشه محافظ من خواهی بود.
... ببین دور بودن از تو مرا به چه خیالبافی هایی می کشاند؟
محبوبترین! بگذار همین امروز با کاروانی از گل سرخ به سمت دیار روشن نگاه تو سفر کنم.
بگذار قبل از اینکه درهای آسمان بسته شوند "به اندازه عمر یک غزل حافظ " مهمان مهربانی های تو باشم. پنجره را بگذار باز بماند. همین!