شب زخمخورده
ای شب که دلی چو ماه داری
در سینه هزار آه داری
ای مَحرم راز هرچه عاشق
همپای نیاز هرچه عاشق
همراه علی(ع) و خیل اصحاب
بیدار تویی و ما همه خواب
ای شب که رفیق راه بودی
با یوسف ما به چاه بودی
با نوح به درد دل نشستی
با کشتی او به گل نشستی
برخیز و بیا وضو کن امشب
با آینه گفتگو کن امشب
ای شب که دلی بزرگ داری
در سینه غمی سترگ داری
من نیز شکسته بالم امشب
مجهولترین سؤالم امشب
با باد و تگرگ آشنایم
ابریست هوای چشمهایم
بغضی که نشسته در صدایم
ره بسته به روی واژههایم
امشب که ز بوی عشق مستم
از سُکر "سبوی عشق" مستم
ای شب که دلی چو ماه داری
در سینه هزار آه داری
آرام ز جای خویش برخیز!
در ساغر تشنهام عطش ریز!
آرام به من بگو چه دیدی
آن دم که به اوج غم رسیدی
آن دم که یگانه یارمان رفت!
آیینة روزگارمان رفت!
رفت آنکه حقیقتیست زنده
در سینه روایتیست زنده
رفت آنکه چو نوح ناخدا بود
از هرچه بهجز خدا، جدا بود
رفت آنکه ز نسل آسمان بود
آرام و متین و مهربان بود
مقصود تمام عارفان، او!
سرحلقة خیل عاشقان، او!
میراث تمام انبیا، او!
از حیلة "ما" و "من" جدا، او!
با آل رسول، همسخن او
مانند خلیل بتشکن، او
او زادة ذوالفقار حیدر
فرزند عزیزی از پیمبر
او "نقطة عطف" عشق و مستی
آیینهای از خداپرستی
او "بادة عشق" خیل مستان
او خال لب خداپرستان
او از "ره عشق" تا خدا رفت
آسوده به سوی آشنا رفت
ای شب، شب زخمخورده برخیز
در ساغر تشنهام عطش ریز!
...آیینة عشق واژگون شد
دامان سپیده لالهگون شد
خرداد 78