مهمان ملائک
یک روز گذر کرد از این کوچة پر درد
مردی که برای دل ما آینه آورد
هر چند که بیتابترین مرد زمین بود
با داغ شهیدان شما حوصله میکرد
ای سبزترین فصل! مزن حرف جدایی
امروز ببین باغ دلم بی تو شده زرد!
دیروز حضور تو شفای دل ما بود
امروز چه پژمردهام از داغ تو ای مرد!
هرچند که مهمان ملائک شدی، امّا
ای سبز! به این باغ زمستانزده برگرد