خورشید پیانو میزند
و سرهای آرامگرفته بر نیزه
به رقص میآیند.
واژهها از دستم لیز میخورند
مثل این رهگذران
که از هم میگریزند.
صبر کن!
این شعر، بی "تو" کامل نمیشود.
پردهای بالا میرود
پردهای میافتد
یک نفر از آسمان
به استقبال ترانههایم آمده است.
9
خورشید
توپ فوتبال کودکانیست
که در کوچههای بیکسی
زندگی را
به بازی گرفتهاند.
که مثل پیچکی مست
از دستهایم بالا میروند. ..