36
اسمش را میپرسم
ـ باران
چتری از لای انگشتانم میروید!
37
موریانههای عشق
چارچوب دلم را
میخورند؛
من، امّا
آسودهتر از همیشه
نگاهم را
به ماه سپردهام!
38
پنجرة نگاهت را
باز کن!
آفتاب دمیده است ...
39
چقدر
به عشق میماند
باغ نگاهت ؛
وقتی که
از بهار چشمانت
عبور میکنم.
40
هفتاد و دو ماه
و یک خورشید،
ـ افتاده بر زمین داغ ـ
آه... این چه منظومهایست؟
( بخشهای قبل در قسمت آرشیو مجالهای کوتاه قرار دارند)