46
ماه،
قرص نانیست
که هر شب
بر سفرة رود
مینشیند.
47
شب،
در انتهای چشم تو
گم میشود.
48
شب،
بقچهاش را گشود
چند دانه انار بود
و یک قرص نان!
49
خورشید بر دلم میتابد
امّا
نه آنقدر که چشمان تو!
50
ماه
دکمة پیراهن فرشتهایست
که از آسمان خیالم
ستاره میچیند.
51
آهوی خیال تو
همچون ماه
از قنوت نمازم
آب مینوشد.