نامه
سلام ای مهربانتر از نسیم! ای بهترین همدرد
که یادت خوانی از عشق و غزل در سینهام گسترد
اگر جویای احوال منی با گریه باید گفت:
ملالی نیست غیر از دوری ات، در این هوای سرد
همیشه از خودم میپرسم ـ از وقتی که تو رفتی ـ
چه گونه میشود با انتظار دیدنت سر کرد؟
بخوان! از بارش یکریز چشمانم که بعد از تو
چهها این روزگار زخم خورده بر سرم آورد
همیشه شاد و خندان باشی، امّا کاش میدیدی
چگونه میکشم با خود دلی خسته، سری پر درد
خداحافظ! ولیکن آخرین حرف دلم این است
که خواهش میکنم یک بار دیگر پیش من برگرد!
(سعیدی راد)