سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

شب شده ست و هنوز ساعت هاست زیر این تک درخت منتظرم
تا بیاید عزیز هر شب من تا بیاید رفیق همسفرم

همسفر بوده با دلم هر روز در هیاهوی گرم حادثه ها
آنکه امشب بیاد او مهتاب دست مهری کشیده روی سرم

مثل یک ظهر گرم تابستان شرجی افتاده در هوای دلم
کی خبر دارد آفتاب و زمین از نگاه همیشه منتظرم

حال و روز مرا نمی فهمند این همه عابران در خود گم
این درختان تشنه ای که چنین ریشه دارند در نگاه ترم!

یاد شیرین خنده های گلش عطر جانبخش لحظه های من است
کاش میشد دوباره مثل قدیم بال در بال خسته اش بپرم

نام او در ضمیر این شعر است نام من در نهاد این ابیات
گرچه در بین این همه واژه او غریب است و من غریب ترم

خسته ام خسته ... آمدم شاید که شفا بخش روح من باشد
آمدم بلکه مرهمی بنهد روی گلزخم های بال و پرم
...
بعد از آن سالهای دلتنگی ... بعد از آن روزهای بی خویشی

....... 


نوشته شده در  دوشنبه 84/2/12ساعت  7:33 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]