سلام. همیشه آمدنی هست. من به سوی آرامش دلپذیر تو می آیم و تو به سوی دغدغه های بی پایان من!
خوب می دانم هیچ کس تا به حال به این سادگی با تو حرفی از پیراهن صبح و چشم ستاره و خواب رنگین کمان نزده است.
وقتی از تو می نویسم پروانه ها و پرستوها به سمتم پرواز می کنند و در لابه لای واژه هایم آرام می گیرند.
حالا کمی خسته ام!... نه از راهی که آمده ام، یا از انتظاری که گاه امانم را می بُرد، نه!... خسته از تکرار ندیدن تو!... می ترسم عادت کنم به این ندیدن و این نگاه های دور!
... کم کم دارد صبح می شود، بروم دو رکعت اشک بخوانم!... خدا حافظ!