سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سرانجام اولین مجموعه نثر ادبی اینجانب چاپ شد.
همان گونه که قبلا وعده داده بودم مجموعه نامه هایی (55 نامه) که به مرور در این وبلاگ می خواندید با عنوان "دیگر عرضی ندارم" و با مقدمه آقای دکتر سنگری روانه بازار شد.

تصویر کامل جلد کتاب

شناسنامه کتاب:
دیگر عرضی ندارم
نثر ادبی
عبدالرحیم سعیدی راد
ناشر: اردی بهشت
گرافیست: حسن رمضانعلی
حروفنگاری: زهرا رمضانعلی
چاپ و صحافی: تصویر گیلان
نوبت چاپ: اول 1386
تیراژ: 1500 نسخه
قیمت: 10000ریال
مرکز پخش: تهران- سبلان شمالی- خیابان شهید نوری- کوچه شهید ترابی- پلاک 14
تلفن:88403759  -  66407493


نوشته شده در  شنبه 86/9/17ساعت  12:51 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم
تو در من
ازمن به من نزدیکتر تو
ازتو به تو نزدیکتر من

باور نکن تنهاییت را
تا یک دل و یک درد داریم
تا در عبور از کوچه ی عشق
بر دوش هم سر می گذاریم

دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را
هرجای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها

هرجای ای دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها

من با توئم هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را
من با توام منزل به منزل

شعر از: اهورا ایمان


نوشته شده در  دوشنبه 86/8/7ساعت  1:10 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

همه عمر بر ندارم سر از این خُمار و مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تـو نـه مثل آفتابـی که حضور و غیبت افتـد

دیگران روند و‌آیند و تو هم چنان که‌هستی

چه شکایت از فراقت کـه نداشتـم ولیـکـن

تـو چـو روی بـاز کـردی در مـاجـرا ببستـی

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بـه

کـه تـحیّتـی نـویسـی و هـدیتّـی فـرستی

دل دردمنـد مــا را کـه اسیـر تـوسـت، یـارا

توکه قلب دوستان را به مفارقت‌شکستی

بـرو ای فقیـه دانـا، بـه خـدای بـخش ما را

تو و زهد و پارسایی،من و عاشقی‌و مستی

دل هـوشمنــد بـایـد که بـه دلبری سپاری

که چون قبله‌‌ایت باشـد بـه از آن که خـود پرستی

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد

چه کننــد اگــر زبونــی نکننــد و زیردستی

گلـه از فــراق یـــاران و جـفـــای روزگــاران

نه‌طریق‌توست«سعدی»کم‌خویش‌گیر و رستی

«سعدی»


نوشته شده در  شنبه 86/8/5ساعت  5:54 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

دید مجنون را یکی صحرا نورد
در کنار بادیه بنشسته فرد

صفحه ای از ریگ و انگشتان قلم
مینویسد نام لیلی دم به دم

گفت: کی مجنون شیدا کیستی ؟
گو که سرگرم هوای چیستی؟

گفت : مشق نام لیلی میکنم
خاطر دل را تسلی میکنم

چون میسر نیست ما را کام او
عشق بازی میکنم با نام او ....


نوشته شده در  شنبه 86/7/14ساعت  9:24 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]