• وبلاگ : شاعرانه 2
  • يادداشت : ماساژ ادبي 7
  • نظرات : 3 خصوصي ، 44 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + ميرزا قلمدون 

    احسان نزديك تر از عينك : برداشت 2

    ............................

    سعيدي ! دست از پشتت برون آر!

    چه داري توي آن مشتت ؟ برون آر !

    چو پرسا رفته در توي دماغت ..

    به ناخنهاي انگشتت برون آر !!!

    + ميرزا قلمدون 

    احسان نزديكتر از عينك : برداشت يك

    -----------------------------

    نمي بيند سعيدي جفت و طاقش

    نمي بيند گلي را توي باغش

    دليلش اين بود : زيرا كه پرسا

    نشسته جاي عينك رو دماغش

    + ميرزا قلمدون 

    للاحسان ! فهوالنصف الانسان!

    -----------------------

    تو پرسايي و بر يك پوف بندي!

    دراين كل كل بپوسي و بگندي

    نه در طعم و نه در رنگ و نه در بو

    كه در هيبت شبيه كله قندي!!

    + ميرزا قلمدون 

    براي پرسا :

    -----------------------------

    الا پرساي مشهور و عراقي

    نداري در رخت از چه دماغي؟

    سلاح سرد ، حملش جرم باشد

    بجاي بيني ات داري چماقي!!!

    + ميرزا قلمدون 

    فضايي نو بياوردم به كل كل:

    --------------------------

    تـقاضا داده ام از بهر ويزا

    نگو : واه واه ! چه حرفا و چه چيزا!؟

    به شرم الشيخ خواهم رفت و في الفور

    روم حمام من با كاندوليزا!!!

    ***************************************

    به شرم الشيخ حمامي نباشد

    ويا دلاك خوشنامي نباشد

    ماشاژم ده مرا اي كاندوليزا

    كه كوته تر ؛ زمن بامي نباشد

    ****************************************

    سعيدي از چه شرم الشيخ رفتي؟

    تو هم گويا كه مست از بوي نفتي!

    گذشتي تو ز شش خوانش ؛ وليكن

    كه رايس و من بُديم در خوان ِهفتي

    + ميرزا قلمدون 
    آقاي سعيدي عرض كردم شعرام توي كامنتاي پست قبلي جامونده بذارش همينجا !!!!!! اگه عصباني بشم بد ميشه هاااااااااااااااااااااا.
    + اعظم... بانوي بي پنجره 

    سلام

    خدمت ياشار :

    طنز و شادي رو با چيزهاي ديگه قاتي نكنيد

    گرچه با اين چند جمله كسي اوني نميشه كه شما نوشتيد.

    ..

    در ضمن آقاي سعيدي راد

    من اعظم ابراهيمي، بانوي بي پنجره هستم

    نه بانوي ارديبهشت!!!

    + &#1740;اشار 
    هالو با پوزش
    + ياشار 

    جناب قاصدك دودي و رجز خواني اش:

    اي قاصدك دوديه بند انگشتي

    با معر و گزافه كه خودت را كشتي

    دست تو به من نمي رسد حالو جان

    اينگونه كه جستي ملخك در مشتي

    + ياشار 

    جناب ميرزا و بلبليت يكباره اش:

    گرمابه شده محل كشت خشخاش!!

    دستم نرسد به تو پسر جان اي كاش

    بلبل شده اي تا دو قدم دور شدم؟!!

    من گرزم و تو هر آنچه مي خواهي باش

    -----------------------------------------------------------

    جناب ميرزا و دو تا هندوانه برداشتنش با يك دست:

    گل هاي دوبيتي ام اگر پرپر شد

    اين سوژه براي چون تويي منبر شد

    از بسكه كه دوتايي هندوانه خوردي

    ................................... تر شد

    به علت رعايت بعضي مسائل جاي خالي را خودتان مطابق سليقه پر بفرماييد.

    + ياشار 

    به آنكه بنا بر مصداق حديث ( احسان ٌ منّا اهلُ البيت ) خود را الكي اخوي خواند:

    تو نزديكي بسان عينك او!!

    و من گشتم بدنبال تو هرسو

    بروي بيني اش يكباره ديدم

    نشسته يك پشه بر تار يك مو!!

    + ياشار 

    جناب قاصدك جوجه العراقيه:

    سرا پايم اگر تار سبيلي ست

    تمام هيكل تو چون زگيلي ست

    زبسكه ذهن آكبندت زمخت است

    همه ابيات تو كلا فسيلي ست

    + ياشار 

    جناب ميرزاي مشتعل الطبع:

    عمومي باشد اينجا پرده اي نيست

    اساساً شيره ء پرورده اي نيست

    عمو جان بنده هم اينجا نباشم

    به نان خشك تان حلورده اي نيست

    + جلال رئوفي 

    كي بود كي بود من نبودم ! (قاصدك )

    خبر آمد که شمشيري عراقي

    علم گشته دوباره سوي ساقي

    چرا يادش نميايد که هشت سال

    دفاع کرديم چنان از خاک وادي
    + جلال رئوفي 

    سرودي بي پايان براي همگان !

    نبودم بازگشتم شب درازست

    قلندر آمده درويش و ساز ست

    و جمع شاعران يا هو کشيدند

    سماع شاعران دررمز و رازست
     <      1   2   3      >