میرزا قلمدون:
فی الجواب العبدالرحیم والرکسانا فی الباب الکل والکل کل !
من کم که نمی آرم و این خوب بدانی
من یک کل ـ اعلایم و مرغوب بدانی
در مجلس کل کل همه دانند که میرزا
سازد ز لسان ـ رقبا ؛ چوب بدانی
***
ز رکسانا نمی بینم جوابی!!
یقینا کم بیاورده حسابی!
چراغ کل کل ما روشن است و
بگوییدش : ننه جون ! از چه خوابی ؟؟
از آن جایی که حریفی قدر نمی یابم لذا در هر قالبی که عشق بنمایم تحریر می نمایم . گردن کلفتی هم عالمی دارد!!
گر صاحب این بزم سعیدی باشد
خوش قولی ـ او امر بعیدی باشد
علاف نشو !برو به گرمابه ی خویش
دلاکی او وعده وعیدی باشد!
بزدل ترسو:
چرا با نفت گرمابه ؟ سعیدی !
نه خوبست و نه جذابه سعیدی!
ز گرمای مسلم حقمان ؛ ساز
ز بطن فین ؛ خونابه سعیدی !
میرزاقلمدون:
می بینم که داره مشت و مال هسته ای میشه !
نه با صابون و نه شامپو نه با تاید
نه با یخچال و نه با ساید بای ساید
سعیدی گفته : در گرمابه ی من
به مالش شد غنی ؛ هگزا فلوراید!
سعیدی راد:
اندر گردن کلفتی کردن میرزا دلاک خان مشهدی!
هلا گردن کلفت بزم کل کل
که خواهی گشت با اشعار من شل
زدی بر فرق رکسانا چنان که
شده افکار او کلْن شل و پل!!!
قزوه:
شد شنبه و چهارشنبه سوزی کردم
شد جمعه و فکر کار و روزی کردم
گرمابه و حمام ندیدم ناچار
دلاکی سونا و جکوزی کردم
***
از بهر خدا به شهر دزفول مرو
تنها که شدی به خانه ی غول مرو
چون قافیه تنگ و تا حدودی سخت است
یک بار دگر به شهر دزفول مرو
سعیدی راد:
اندر باب ملقب شدن به دلاک الممالک از سوی میزا دلاک!
نه هرگز گشته ام حمام مالک
نه باشم لحظه ای مثل تو سالک
فقط از روی الطاف بلندت
شدم آقای دلاک الممالک!
رکسانا:
منم طوفان به دریا و به هامون
ز اشعارم شدی زار و پریشون
من از حاضر جوابی کم بیارم؟!!!
خیالاتی شدی میرزا قلمدون
***
آهای گردن کلفت بزم کل کل
تو نتوانی کنی من را شل و پل!
چنان خردت کنم در هاونم که
میان آب لیوانم شوی حل؟
***
به طوفانی تو را مدهوش سازم
به یک نعره تو را چون موش سازم
اگر من لحظه ای بیدار باشم
چراغ کل کلت خاموش سازم!...
جلال رئوفی:
بخوانم من دوبیتی توی حمام
همان گرمابه ی معروف خوش نام
چقد دلاک دارد بزم کل کل
سعیدی راد، آ میرزا و بهنام (بهنام کیه؟)
***
دو بیتی با رباعی فرق دارد
کنون حمام ما هم برق دارد
خزینه بود و دلاکی صمیمی
فقط لنگینه پوشی شرق دارد (خدا وکیلی این مصرع یعنی چه؟)