مردی کالسکه یک بچه شیر خوار را در پیاده رو حرکت می داد. بچه مرتب گریه می کرد و مرد مرتب می گفت:
-ارام باش آلبر... الان به منزل می رسیم آلبر...
زنی که از کنار آنها می گذشت رو به آنها کرد و گفت:
- ببخشید آقا اما این بچه شیرخوار حرف سرش نمی شود که با او صحبت می کنید و می گویید آرام باشد.
مرد جواب داد:
-بله خانم . اما من این حرف ها را به او نمی گویم. آلبر خود من هستم...