ب
خوشا آن دم که مهمان تو باشم سرا پا مست و حیران تو باشم
خوشا مانند بابا طاهر امروز دوبیتی خوان چشمان تو باشم
فایز!
نه از جن ام نه از انسانم امروز پری آوای دشتستانم امروز
بیا فایز! بیا با هم بخوانیم که من هم مثل تو حیرانم امروز!
نوش جان!
یکی زد باز هم زخم زبانت بزن مهر سکوتی بر لبانت!
برای سرفرازی در ره عشق بنوش این زخم ها را نوش جانت!
ساقی لب تشنهگان! باده بنوشان به من
جان مرا تازه کن، مطرب شور آفرین
بر رگ روحم بیا زخمة دیگر بزن
هلهلة عرشیان میرسد از هر طرف
غرق چراغانی است، حتی بیتالحَزن
رقص کنان میرود عشق به پابوس دل
چرخزنان میرسد، روح به دیدار تن
نور دو چشم پدر! آمده هجران به سر
خاک چو یعقوب بود، خلقت تو پیرهن
بوی خدا میدهی ای گل مینو سرشت
بوی شهیدان عشق، بوی حسین و حسن
باد تکان میدهد بیرق نام تو را
مادر حوّا تویی، معنی والای زن!
*برای زادگاهم و مردم صمیمیاش
شهر من دزفول ای شهر شهید
شهر مردان غیور و رو سفید
شهر دزفول ای امام شهرها
ای نمونه در تمام شهرها
مردمانت تشنة پیغمبرند
تشنه یک جرعه آب از کوثرند
مردمانت در چراغ چشم من
مردمی هستند هر یک بت شکن
شهر من ای سرزمین عاشقان
سرزمین لالههای بی نشان
سرزمین عالمان سخت کوش !
خانقاه عارفان باده نوش !
باده نوشانی که مینوشند نور
هر یکی مستند از جام طهور
باده نوشانی که هو هو میکشند
سر به دلهای بلاجو میکشند
باده نوشانی که عاشق زیستند
جز شهیدان باده نوشان کیستند؟
شهر من عطر خدایی میدهی
بوی عرفان «ضیایی(1)» میدهی
کهکشانی در دلت جاری شده
نوری از آن «شیخ انصاری(2)» شده
دل که با عشق تو راضی میشود
همچو «مجدالدین قاضی(3)» میشود
تو بزرگی ای بزرگ سر به زیر
جنّت از قلب تو دارد یک مسیر ....
شهر من! ای شهر با زخم آشنا
شهر من! رزمندة بی ادعا
شهر من ای شهر همزاد جنون
شهر طوفان خیز شهر لاله گون
بوی خشم و آتش و خون میدهی
بوی شبهای شبیخون میدهی
در تو میشد تا خدا پرواز کرد
زندگی در لامکان آغاز کرد
کوچههایی داشتی اهل یقین
لالههای منتشر روی زمین
کوچههایی غرق نور و غرق شور
کوچههایی منتظر بهر ظهور
کوچههایی مثل خاک کربلا
کوچههایی با شهیدان آشنا
مردمانت مردمی اهل نبرد
هر یکی اهل دعا و سوز و درد
شهر من ای شهر همزاد جنون
شهر طوفان خیز شهر لاله گون
روزگاری عرش مهمان تو بود
آسمان خاک شهیدان تو بود
روزگاری رنگ و رویی داشتی
از شهادت آبرویی داشتی
شهر من ای کوچههایت چاک چاک
«موشک» از هرم نگاهت شرم ناک
خوب میدانم که این در یاد توست
افتخار ما «شهید آباد» توست ....
ای تمام سینهات شور و دعا
در تو جا کرده دل «سبز قبا(4)»
آستانش آستان انبیاست
محفل انس تمام اولیاست
محفل انس شهیدان نیز هست
بارگاه عشق و ایمان نیز هست
اینکه سر بند شهیدان خداست
شال سبز حضرت سبز قباست
جلوهای از آتش و طور است این
یادگار هفتمین نور است این
این سرای عاشقان بیدل است
این کلید آشنای مشکل است.....
السّلام ای حضرت سبز قبا
السّلام ای قبله دلهای ما
ای سرا پا مهر و لطف و آشتی!
در دلم بذر محبت کاشتی
حضرت سبز قبا مشکل گشا!
با تمام دردهایم آشنا!
ماندهام مغموم دستم را بگیر!
ایهاالمظلوم دستم را بگیر!
1375
پاورقی:
1 - از شاعران و عرفای قدیم دزفول
2 - مرحوم علامه حاج شیخ مرتضی انصاری
3 - مرحوم آیت ا... سید مجدالدین قاضی امام جمعه دزفول
4 - حضرت محمدبن موسیالکاظم(ع) ملقب به سبزقبا
دلخوشم
به واژه های شیرین نگاهت
که مثل پیچکی مست
از دستهایم بالا میروند. ..
سهم من و تو از عشق
انتظاری است
که مثل یک سیب
بین ما تقسیم شده است....
نه به پونه ها دل بسته ام
نه به ذنبق و بابونه ها
تمام دلخوشی ام - تنها-
نگاه اطلسی توست
که در کنار دلم
بیتوته کرده است.