سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

آمار مربوط به اشعار ماساژ ادبی به قرار زیر است. زحمت شمردن اشعار را حضرت میرزا قلمدون کشیدند که همین جا از ایشان به خاطر این زحمت و لطف و مرحمتی که نسبت به من دارند تشکر می کنم.

از همه دوستان و ادیبانی که مشوق ما بودند در سرایش این اثار طنز سپاسگزارم .

از همه عزیزانی هم که کمی خاطر مبارکشان مکدر شد به خاطر برخی نکاتی که در پاره ای از اشعار خواسته و ناخواسته ذکر شد عذر خواهی می کنم.

میرزا قلمدون 101 اثر (‏این وزنه رو فقط رضا زاده و آمیرزا می تونن بلند کنند!)

رکسانا 42 اثر

سعیدی راد 26 اثر

رئوفی 24 اثر

یاشار 16 اثر

پرسا 17 اثر

اعظم بانو 4 اثر

قزوه 2 اثر

روحانی 2 اثر

خون 1 اثر

بزدل ترسو1 اثر

عنایت مهر ... ایشان مطلبشان نه دوبیتی بود نه رباعی


نوشته شده در  یکشنبه 86/2/30ساعت  2:3 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

جلال رئوفی:

لطاف استاد !

نمیخواهم خدایا کمتر از بیست

کنار دوی آن  صفری چرا نیست

گرفتم نمره از دستت سعیدی

و چاییدم که این درمان چاقیست

یاشار:

در باب میرزا و رجز خوانی هایش هنگام مصرف اکس:

ز بد رنگی و بو صابون سیوی

منم رستم شما اکوان دیوی

تمام پرز عالم بر سر تست!!؟

اگر گرزم شما هستی چو کیوی

 

جناب سر دلاک سعیدی راد:

یکی گیسوی اشعارش شپش داشت

یکی میل  زیادی به فلش داشت

در گرمابه  باز است ای جماعت

بشوییم هرکه را خیلی کشش داشت

احسان پرسا:

( به آمیرزا قلمدون که از جان عزیزترش دارم )

من قاصدکم و از هوا می ترسم

چون عطرم و از باد صبا می ترسم

گرچه کچلی سوژه ی خوبی ست ولی

از تیغ زبان میرزا می ترسم !!

به رکسانا..

یک بار نوشته ای که طوفانزایی

یک بار نوشته ای که رکسانایی

من از چه بترسم؟ از زن ِ طوفانزا؟

ای طوفان جان! بیا که خوش می آیی!

به استاد سعیدی راد ( همه جا ماهیچه ها را ماساژ می دهند در وبلاگ شما اما.. )

به سایتت حالت گاراژ دادی

میان شاعران ویراژ دادی

سپس با طنز منظومت سعیدی

تو ( اعصاب ) مرا ماساژ دادی

با جلال رئوفی ( ضمن ابراز خرسندی از آشنایی با این دوست نازنین )

چنان هُو می کشد این جوجه صوفی

که گویی باد رفته در ظروفی

همه - غیر از ضعیفه - نرّه غولند

نیفتی زیر پاهامان رئوفی!!

یاشار عزیز را نمی شناسم اما خوشحال می شوم مرا به دوستی بپذیرد.

نامش ببرید و کار دستم بدهید

سوژه نه.. که یاشار به دستم بدهید

در وزن که پیچ و مهره اش شل شده است

پس واژه نه .. آچار به دستم بدهید !!

یاشار:

برای دلاک تازه وارد، جناب پرسا:

سوژه که نه... ما کار بدستت بدهیم

واژه نه... طناب دار دستت بدهیم

در خواب  ببینی که در  این گرمابه

تاری ز سبیل  یار دستت  بدهیم!!

 سعیدی راد:

مده میراژ احسان خان پرسا

بزن گاراژ احسان خان پرسا

کجا رفتی پسر!... میرزای شاگرد

بده ماساژ احسان خان پرسا

عمامه و دستار بدستت بدهیم

درویشی و زنار بدستت بدهیم

یک کیسه واژه جای زر گر بدهی

ما حضرت یاشار بدستت بدهیم.

یاشار:

برای سر دلاک خائن:

ز لطف طبع  ما  گرمابه  برپاست

حراج واقعی حتماً همین جاست

شما با  اجنبی  هایت صفا  کن

فقط یک کیسه واژه قیمت ماست؟!!

رکسانا:

به جناب آمیرزا و دیگران....  اولتیماتوم می دهیم که دیگر ما را ضعیفه خطاب نکنید...وگرنه هر چه دیدید از چشم خودتان دیدید!

دلم را بیش از این، از خود مرنجان!

به پهلویم مزن چاقوی زنجان!

نگو دیگر ضعیفه من قوی ام

خطر داره خطر داره حسن جان!

 

من از در خانه داشتم می رفتم

 از شهر شبانه داشتم می رفتم

 یک قاصدک سوخته برگرداندم

بی عذر و بهانه داشتم می رفتم

 

در خاطر شاعرانه ها می مانم

 تا کم بکنم روی شما می مانم

هر چند که ویران کن و طوفانزایم

تا دق بدهم به میرزا ، می مانم

اعظم ابراهیمی:

شما سر خلوت و سر خوش ولی من..

شما استاد و شاعر کش ولی من

حبیبم را سه روزه که ندیدم

شما سرحالی و ... ، ناخوش ولی من!!!

 

مرا اینجا به بیتی یاد آرید

دل احسان پرسا شاد آرید

دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ

نسیمی از دلش بر باد آرید


نوشته شده در  یکشنبه 86/2/9ساعت  6:58 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

سعیدی راد:

برای آمیرزا.....

به روی کله خود خار و خس کش

برای جوجه هایت یک قفس کش

کمی ترمز کن و ویراژ کم ده

بزن گاراژ!... ای مرد نفس کش!

 

برای مرغ خوش الحان جلال رئوفی....

اگر چه می خورد سالاد کاهو

نه باشد مرغ خوش الحان نه یک قو

جلال ما خروسی تیز چنگ است

قوقولی قو، قوقولی قو ، قوقوقو

 

...  برای رکسانا وهجوم طوفانی اش

صدای پایش از تهران می آید

به این کل کل سرا طوفان می َآید

نمی ترسد ز آمیرزا و یاران

که چون شیر است و از میدان می آید


نوشته شده در  شنبه 86/2/8ساعت  12:14 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

میرزا قلمدون:

فی الجواب العبدالرحیم والرکسانا فی الباب الکل والکل کل !

من کم که نمی آرم و این خوب بدانی

من یک کل ـ اعلایم و مرغوب بدانی

در مجلس کل کل همه دانند که میرزا

سازد ز لسان ـ رقبا ؛ چوب بدانی

***

ز رکسانا نمی بینم جوابی!!

یقینا کم بیاورده حسابی!

چراغ کل کل ما روشن است و

بگوییدش : ننه جون ! از چه خوابی ؟؟

 

از آن جایی که حریفی قدر نمی یابم لذا در هر قالبی که عشق بنمایم تحریر می نمایم . گردن کلفتی هم عالمی دارد!!

گر صاحب این بزم سعیدی باشد

خوش قولی ـ او امر بعیدی باشد

علاف نشو !برو به گرمابه ی خویش

دلاکی او وعده وعیدی باشد!

بزدل ترسو:

چرا با نفت گرمابه ؟ سعیدی !

نه خوبست و نه جذابه سعیدی!

ز گرمای مسلم حقمان ؛ ساز

ز بطن فین ؛ خونابه سعیدی !

میرزاقلمدون:

می بینم که داره مشت و مال هسته ای میشه !

نه با صابون و نه شامپو نه با تاید

نه با یخچال و نه با ساید بای ساید

سعیدی گفته : در گرمابه ی من

به مالش شد غنی ؛ هگزا فلوراید!

 

سعیدی راد:

اندر گردن کلفتی کردن میرزا دلاک خان مشهدی!

هلا گردن کلفت بزم کل کل

که خواهی گشت با اشعار من شل

زدی بر فرق رکسانا چنان که

شده افکار او کلْن شل و پل!!!

قزوه:

شد شنبه و چهارشنبه سوزی کردم

شد جمعه و فکر کار و روزی کردم

گرمابه و حمام ندیدم  ناچار

دلاکی سونا و جکوزی کردم

***

از بهر خدا به شهر دزفول مرو

تنها که شدی به خانه ی غول مرو

چون قافیه تنگ و تا حدودی سخت است

 یک بار دگر به شهر دزفول مرو

سعیدی راد:

اندر باب ملقب شدن به دلاک الممالک از سوی میزا دلاک!

نه هرگز گشته ام حمام مالک

نه باشم لحظه ای مثل تو سالک

فقط از روی الطاف بلندت

شدم آقای دلاک الممالک!

رکسانا:

منم طوفان به دریا و به هامون

ز اشعارم شدی زار و پریشون

من از حاضر جوابی کم بیارم؟!!!

خیالاتی شدی میرزا قلمدون

***

آهای گردن کلفت بزم کل کل

تو نتوانی کنی من را شل و پل!

چنان خردت کنم در هاونم که

میان آب لیوانم شوی حل؟

***

به طوفانی تو را مدهوش سازم

به یک نعره تو را چون موش سازم

اگر من لحظه ای بیدار باشم

چراغ کل کلت خاموش سازم!...

جلال رئوفی:

بخوانم من دوبیتی توی حمام

همان گرمابه ی معروف خوش نام

چقد دلاک دارد بزم کل کل

سعیدی راد،  آ میرزا و  بهنام (بهنام کیه؟)

***

دو بیتی با رباعی فرق دارد

کنون حمام ما هم برق دارد

خزینه بود و دلاکی صمیمی

فقط لنگینه پوشی شرق دارد (خدا وکیلی این مصرع  یعنی چه؟)


نوشته شده در  چهارشنبه 86/2/5ساعت  5:0 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

میرزا قلمدون:

کانکتیدم * به نت ؛ من تند و چالاک

بخواندم از سعیدی _ شاعری پاک _

کامنتی کو درآن بنوشته بودند :

« بیا کل کل کنیم همچون دو دلاک »

------------------

* کانکت شدم ؛ وصل شدم و ......

 

تو دلاکی ؟ نه جانا ! همچو گنجی

بیا بشکن ز من کتفی ؛ قولنجی*

بریزان طاس را بر نَرد ِ شانه

که خوشدستی و اصلا شیش و پنجی

----------

ضرورت شعری ایجاب میکند که فتح به لام بخوانیدش

شرابم من ؛ شما تاکی ! سعیدی !

مشو از دست من شاکی ؛ سعیدی!

رها کن زحمت ِ برنامه ّ بودجه

برو در کار دلاکی ؛ سعیدی!!

 

سعیدی ! جان ـ آش کشک ـ خاله ت

قسم بر آن عصا و سن و سالَت

چه حالی دادی و از بهر جبران

دهم با کل کلم من مشت و مالت!

 

سعیدی راد:

بی پر بودم تو پر و بالم دادی

غنگین بودم چه خوب حالم دادی

دلاک عزیز ای میرزای کچل!

به به که چه خوب مشت و مالم دادی

 

رکسانا:

در سفره ی شاعران کرم آوردی؟

یک کاسه دو بیتی و قسم آوردی؟

مابین رباعی و دوبیتی فرق است

میرزای کچل دوباره کم آوردی!...

***

ماساژ نبود و رسم این بازی بود

حمام نبود  و میز یک قاضی بود

دزفول که دیو و دد ندارد شاید

دلاک نبود و مرد  اهوازی بود

 

سعیدی راد:

اندر جواب آمیرزای دلاک:

ندانستم که دلاکی آمیرزا

ز چرک و مرکها پاکی آمیرزا

کامنتی دیده ام از تو که می گفت:

شگفتا سخت چالاکی آمیرزا

 

... و در همراهی با رکسانا:

میرزای کچل؟؟؟ چه خوب گفتی این را

گردیده مچل! چه خوب گفتی این را

شک نیست که در مصاف با این کل کل

افتد به هچل (چه خوب گفتم این را)

 

میرزا قلمدون:

اندر حکایت رویای صادقه ی میرزا و دیدن عکسی پرسنلی و جدید از عبدالرحیم خان دلاک الممالک!

بدیدم از سعیدی یک شمایل

شبی در خواب من آمد چو حایل

نبود اندر تنش رخت و لباسی

به دوشش داشت یک لنگی ؛ حمایل

اندر احوالات تنفیذ حکم و منصب ملوکانه ی سعیدی از جانب  امیرزا!

 

تویی که پاکی و رهپوی و سالک

و باشی یک دو صد حمام ؛ مالک

بیا در اندرونی ـ آمیرزا

بشو آقای دلاک الممالک


نوشته شده در  چهارشنبه 86/2/5ساعت  12:55 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

ماساژ

با آن همه رخت و پخت ماساژم داد

با میخ زمخت تخت ماساژم داد

این دیو که نام دیگرش دلاک است

فریاد کشید و سخت ماساژم داد

 


نوشته شده در  دوشنبه 86/2/3ساعت  12:49 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]