سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نوشته شده در  یکشنبه 85/9/12ساعت  9:28 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

کَتَبَ (علیه السلام): أبْلِغْ شیعَتى: إنَّ زِیارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ألْفَ حَجَّة، فَقُلْتُ لاِبى جَعْفَر (علیه السلام): ألْفُ حَجَّة؟!
قالَ: إى وَاللهُ، وَ ألْفُ ألْفِ حَجَّة، لِمَنْ زارَهُ عارِفاً بِحَقِّهِ.([2])
حضرت به یکى از دوستانش نوشت: به دیگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زیارت ـ قبر ـ من معادل است با یک هزار حجّ.
راوى گوید: به امام جواد (علیه السلام) عرض کردم: هزار حجّ براى ثواب زیارت پدرت مى باشد؟!
فرمود: بلى، هر که پدرم را با معرفت در حقّش زیارت نماید، هزار هزار ـ یعنى یک میلیون ـ حجّ ثواب زیارتش مى باشد.


نوشته شده در  یکشنبه 85/9/12ساعت  9:19 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

ترانه ی صنوبر از داوود ناقور که درباره ی حضرت ابوالفضل خونده شده:

یه صنوبر لب یک آب

قد کشیده قد آفتاب

روی پاهاش بوسه ماه

روی شونش سر مهتاب

چند تا قمری هراسون

بودن از طوفان گریزون

توی قلبش خونه کردن

شد صنوبر جون پناشون

باد نامرد بی امون بود

قمریا هم تشنشون بود

برای چیکه آبی

به صنوبر چشمشون بود

دید که برکه رفته تو خواب

شاخه اش و زد به دل آب

چند تا قطره روی یک برگ

واسه قمری آی بی تاب

یهو پیچید باد ولگرد

دور شاخه مثل یک درد

شاخه می شکست و انگار

از تن افتاد دست یک مرد

همه شاخه ها شدند خرد

قامتش هم تاب نیاورد

رو زمین شکست و طوفان

قمری ها رو با خودش برد

یکی داد و یکی بیداد

قصه شونم نرفته از یاد

بوده مردی از صنوبر

بود نامردی ام از باد


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

* زینب چوقادی

السلام علیک یا دریا

موج در موج تا کجا دریا

موج در موج می خوری پیوند

با نگاه خود خدا دریا

آسمان تکیه داده است به تو

ای وسیع بی انتها ! دریا !

ای تمام امید واری دشت!

ای تمام امید ما ! دریا

چشم ها تشنه تشنه می جوشند

نرو از پیش چشمه ها دریا !

وای آن روز ناگهان آن روز

آه آن ظهر کربلا دریا

توچرا سوی رود می رفتی؟

رود ها می روند تا دریا

***

بی دو دست تو بر زمین می ریخت

مشک ها اشک بی صدا دریا...


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

* پانته آ صفایی

نگیر از شب من آفتاب فردا را

نبند روی من آن چشم های زبیا را

تو گاهواره ی ماه و ستاره ها هستی

خدا به نام تو کرده ست آسمان ها را

تو در ادامه ی هاجر به خاک آمده ای

که باز سجده کنی امتحان عظما را

خدا سپرده به دستت چهار اسماعیل

که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را

چه کرده ای که به آغوش مهربانی تو

سپرده اند جگرگوشه های زهرا را

بگو چه بر سر بانوی آب آمده است

که باز می شنوم رود رود دریا را

تبر چگونه شکسته است شاخ و برگ تو را

چطور خم شده ای بر زمین سپیدارا؟!

بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه ها

حدیث تشنه ترین دست های صحرا را

آز آسمان به زمین آمده ست گیسویت

که سر بلند کند دختران حوا را


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*سید حبیب حبیب پور

عرش می لرزید وقتی خاک می شد بسترت

آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت

حنجر جبریل هم با نام تو تطهیر شد

تا رسید آن تیغ بی شرم و حیا بر حنجرت

نخلهای تشنه از تنهایی ات خم می شدند

تا شنیدند از لبانت ربنای آخرت

ای همه مظلومیت ، سیمرغ قاف عاشقی!

رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت

در دل رود فرات از ماهیان باید شنید

مرثیه بر آن گلوی تشنه ی از خون ترت

ای خدای زخمهای آشنا و ناگزیر

وحی تو شد "هل من ..." و یک قافله پیغمبرت

کوفه کوفه شرمساری مانده در تاریخ و باز

کربلا در کربلا ماییم و زخم پیکرت!


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*عبد الحمید رحمانیان

الشام...الشام...الشام...غربت شمار شهیدان

اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان

می خواهم ای شام نیلی! آنقدر آتش بگریم

تا عاقبت گم شوم گم گم در غبار شهیدان

می خواهم آنسان بگریم تا در تف خون بپیچد

پژواک فریادهای دنباله دار شهیدان

هیهات هیهات هیهات: بانگ انا الحق عشق است

هیهات گو می روم من تا پای دار شهیدان

ای عشق آلوده دامن ! شاید شفیع تو باشم

گر روز محشر بر آرم سر از تبار شهیدان

جان بر لب آمد کجایی؟ ای خون بهای من و عشق!

الغوث الغوث الغوث ای انتظار شهیدان


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

* زنده یاد نصرا... مردانی

به طاق آسمان امشب گل اختر نمیتابد

بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمی تابد

به شام کربلا افتاده در دریای شب ماهی

که هرگز آفتابی اینچنین دیگر نمی تابد

به دنبال کدامین پیکر صد پاره می گردد

که از گودال خون خورشید بی سر درنمی تابد

به پهنای فلک بعد از تو ای ماه بنی هاشم

چراغ مهر دیگر تا قیامت برنمی تابد

فرات مهربانی تشنه ی لب های عطشانت

تو آن دریای ایثاری که در باور نمی تابد

کنار شط خون دستی و مشکی پاره می گوید

که عباس دلاور از برادر سر نمی تابد

ز خاک تیره هفتاد و دو کوکب آسمانی شد

که بر بام جهان نوری از این برتر نمی تابد


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

* محمدعلی قاسمی

ای شب، ای شاهدِ غم، روشنیِ یار چه شد؟
مـاهـــتابِ ســـحرآســایِ شـبِ تــار چــه شد؟

ای نسیــــمِ ســحری آب اجابت نرسید
ساقیِ تشنه لبِ قافله سالار چه شد؟

یـوسف گـمشدهء فتحِ فُراتم چه شده ست
بوی پیراهنِ آن عشقِ سبکبار چــه شـــد؟

نازم آن یـار کـــه از آب حـذر کـــرده و گـفت:
پس عطشناکیِ گلهای عطشبار چه شد؟

هفت اقلیم عطش بر لب ات آوار شده ست
انعکاسِ غم و پــژواکِ تـــو اینبار، چه شـــد؟

یاس ها در تبِ دیــدارِ تو پرپر زده اند
بوی باران زدهء ابرِ سبکبار چه شد؟

ارغــوانــی شــــدنِ روز و شب ام را بـــنگــر
تا بدانی که دلم بی تو در این کار چه شد؟

لشکرِ تیرهء شب از همه سو آمده است
آن جوانــمردِ بخون خفتهء پیکار چه شد؟

کس بـه پــابـــوسِ غــریــبانـهء آن دل نــرسید
خون و خاکسترت ای عشق گرانبار چه شد؟

آن طنینی که پُر از صوتِ صنوبر شده است
دیــدی آخــر بــه لبِ لالهء خـونبار چـه شد؟

ای فدایِ تــو دلِ تـا بــه اَبـــد مـــنتظرم
قامتِ سرو و سپیدارِ علمدار چه شد؟


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

* علیرضا قزوه
دلم دریاچه ی غم شد دوباره
قد آیینه ها خم شد دوباره
صدای سنج و دمام اومد از دور
بخون ای دل محرم شد دوباره

بخون ای دل که دشتستون صدا شه
کمی فایز بخون دردم دوا شه
ملایک نوحه خوانان حسینند
بخون والله خدا هم از خداشه

نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/8ساعت  2:6 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]