سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب آهنگی معطر می نوازد

تو را از هر چه بهتر می نوازد

زمانه ساز دل را کوک کرده

که چشمان مرا تر می نوازد


نوشته شده در  شنبه 85/4/3ساعت  1:23 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

کسی از سمت نخلستان می آید

یکی بر شانه طوفان می آید

خدا را شکر بعد از سالها باز

دوباره نامی از چمران می آید!


نوشته شده در  چهارشنبه 85/3/31ساعت  7:53 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

۱) خورشید بر دلم می تابد

اما

نه آنقدر که چشمان تو!

 

2)ماه

دکمه پیراهن فرشته ای ست

که از آسمان خیالم

ستاره می چیند.

 

 3)

آهوی خیال تو

            - همچون ماه -

                    از قنوت نمازم

                          آب می نوشد.


نوشته شده در  دوشنبه 85/3/29ساعت  8:30 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

در خلسه‌ای‌ شبانه‌

ماه‌ را می‌نگرم‌

غرق‌ در نیایش‌

در سماعی‌ سرخ‌

و ستارگان‌ را در خضوعی‌ ژرف‌

که‌ پیشانی‌ فرو آورده‌اند

بر سجادة‌ ابر

و دسته‌ ، دسته‌ می‌آیند

فرشتگان‌

از خانقاه‌ نور

 

آه‌، تنها آدمیانند

با قلب‌های‌ تیره‌

و پنجره‌های‌ خاموش‌

 


نوشته شده در  جمعه 85/3/26ساعت  11:41 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

سلام. همین چند دقیقه پیش داشتم به تو فکر می کردم. آرزو کردم خورشید باشم یا ماه، که همیشه همراه تو باشم. اما دیدم که اینطوری همیشه با تو نیستم باید نزدیکتر باشم، به همین خاطر آرزو کردم بید مجنونی باشم که در سایه سارش بنشینی و حافظ بخوانی. اما باز دیدم هنوز دورم ، از این رو آرزو کردم چشم تو باشم! اینطور هم با تو هستم و هم تو مثل همیشه محافظ من خواهی بود.

... ببین دور بودن از تو مرا به چه خیالبافی هایی می کشاند؟

محبوبترین! بگذار همین امروز با کاروانی از گل سرخ به سمت دیار روشن نگاه تو سفر کنم.

بگذار قبل از اینکه درهای آسمان بسته شوند "به اندازه عمر یک غزل حافظ " مهمان مهربانی های تو باشم. پنجره را بگذار باز بماند. همین!

 


نوشته شده در  دوشنبه 85/3/22ساعت  7:28 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

با نگرانی در حال جستجوی قبرها بودم. کسی گفت: چیزی گم کرده ای؟ گفتم: مادرم! هزار و چهارصد سال پیش او را گم کرده ام.

 


نوشته شده در  یکشنبه 85/3/21ساعت  9:50 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

تمام وصیت نامه شهید احمد رضا احدی: فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین.


نوشته شده در  سه شنبه 85/3/16ساعت  3:31 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

یک‌ روز گذر کرد از این‌ کوچة‌ پر درد

مردی‌ که‌ برای‌ دل‌ ما آینه‌ آورد

 

هر چند که‌ بی‌تاب‌ترین‌ مرد زمین‌ بود

با داغ‌ شهیدان‌ شما حوصله‌ می‌کرد

 

ای‌ سبزترین‌ فصل‌! مزن‌ حرف‌ جدایی‌

امروز ببین‌ باغ‌ دلم‌ بی‌ تو شده‌ زرد!

 

دیروز حضور تو شفای‌ دل‌ ما بود

امروز چه‌ پژمرده‌ام‌ از داغ‌ تو ای‌ مرد!

 

هر چند که‌ مهمان‌ ملائک‌ شدی‌، امّا

ای‌ سبز! به‌ این‌ باغ‌ زمستان‌زده‌ برگرد

 


نوشته شده در  شنبه 85/3/13ساعت  10:20 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 مدال

با خویش از آسمان خیال آوردی

یک عالم شوق بی مثال آوردی

در بین هزار و چند عاشق ـامروز-

در رتبه عاشقی مدال آوردی!

 

آتش

خوشحالم از آتشی که بر پا کردی

از کهنه غمی که با خودت آوردی

با این همه از خدای خود میخواهم

یک روز به حرف اولت برگردی!

 

 دریا                    

با رفتن تو سخت زمینگیر شدم

دلگیر شدم شکسته و پیر شدم

دریا بودم ولی هزاران افسوس 

یکباره به دست مرگ تبخیر شدم! 


نوشته شده در  چهارشنبه 85/3/10ساعت  10:1 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

 

خوشا آن دم که مهمان تو باشم

سرا پا مست و حیران تو باشم

خوشا مانند بابا طاهر -امروز-

دوبیتی خوان چشمان تو باشم


نوشته شده در  دوشنبه 85/3/8ساعت  9:32 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]