آقا رو کردند به آقای ساعد باقری و گفتند: آقای اخلاقی (زکریا) هم جزو برنامه تان هستند برای شعر خوانی؟ چند سال است برای ما شعر نخوانده اند. شعر های خوبی دارند.... آقای باقری گفتند:بله!... و آقای اخلاقی را صدا کردند برای شعر خوانی:
تقویم ها شاداب و لحظه های زندگی آنسان که باید بود
و دشت های عشق در سایه سبز وزشهای مجدد بود
در ادامه بازم آقا فرمودند: آقای فردوسی شعر برای ما بخوانند من شعر های خوبی از ایشان خوانده ام:
عهدیست که بسته ایم بر می خیزیم
با آن که شکسته ایم بر می خیزیم
هر وقت که نام عشق را می خوانند
هر جا که نشسته ایم بر می خیزیم
آقا فرمودند چند سالتونه؟ فردوسی گفت 19 سال!...
آقای قزوه رو کرد به آقا و گفت: پارسال می گفت 15 سالمه امسال داره میگه 19 سالمه!
آقا فرمود بچه های امروز زودتر رشد می کنند.
نوبت به شعر خوانی ابوالفضل زرویی نصر آباد رسید. گفت یک شعر محاوره می خوانم در خصوص اوضاع مدیریت کشور. آقا فرمودند همان شعر دو سال پیش؟ زرویی گفت: نه جدیده.... بعد هم اینطور شروع کرد:
گوش کن ای مدیر بعد از این
نور چشمان من، حسام الدین
شیوه کار را به سعی کثیر
بنشین ذره ذره یاد بگیر
به ضعیفان گلاب و قند نده
ابداً رو به «کارمند» نده
باید البته ترشرو باشی
ناخوش احوال و تندخو باشی
در محیط اداره، مثل خروس
تا توانی عجول باش و عبوس...
بعد از شعر خوانی آقا فرمودند: این شعر در جای خود بسیار خوب است اما نثری که چند سال پیش در مجله گل آقا می نویشتید عالی بود. جای آن نثر در ادبیات امروز خالی است.
فاضل نظری غزلی با این مطلع خواند:
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم...
بعد از شعر خوانی اش آقا فرمودند: شما چرا نبینید (اشاره به ردیف شعر) ؟ ما که سنی از ما گذشته اگر نبینیم ایرادی وارد نیست ولی شما جوانها باید ببینید و به ما هم نشان بدهید...
نوبت شعرخوانی رسید به علی محمد مؤدب. اینطور شروع کرد:
رادارها/ کاری به کار مرغ های مهاجر ندارند/ اژدرها سر به دامان مرغان نمی گذارند/ حتی اگر آن هواپیما/ هواپیمای...
شعرش که تمام شد و صلوات فرستادند آقا فرمودند: شما از بر می خوانید اینها را؟ خیلی سخت است حفظ کردن این شعر های سفید!... یا نکند الان فی البداهه گفتید؟...
همه حاضران با شنیدن جمله آخر زدند زیر خنده.
محمد جواد شاهمرادی از اصفهان موقع شعر خوانی اش (خیلی آهنگین) گفت: به اقتضای سنم می خواهم عاشقانه بخوانم.... آقا هم با همان لحن گقت: عاشقانه بخوان!... و باز هم صدای خنده حضار...
باور نخواهی کرد در این ظهر تابستان
در جمعه ای از جمعه های خلوت تهران...
... عاشق شدن سخت است امام عاشقی آسان
اشاره: همه ساله در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) جمعی از شعرای کشور به دیدار مقام معظم رهبری می روند. تصمیم دارم برخی از خاطرات این دیدار ها را بنویسم تا به فراموشی سپرده نشوند.
رویه دیدار امسال (85) عوض شده بود. از جمله اینکه برای اولین بار در تاریخ این دیدارها به جای آقای براتی پور مجری این برنامه آقای ساعد باقری شده بود.
آقای سبزواری کمی دیر به سالن شعر خوانی رسید. همین که آمد یک صندلی برایش آوردند تا مثل همیشه در سمت چپ آقا بنشیند.
آقای باقری گفت: طبق روال همیشه از آقای سبزواری به عنوان اولین شاعر دعوت می کنیم برای شعر خوانی. میکروفن را برایش آوردند. بلند شد که ایستاده بخواند آقا به ایشان فرمودند: بفرمایید بنشینید!... آقا که طبق معمول حواسش به همه چیز و همه کس بود قبل از شعر خوانی سبزواری فرمودند: بفرمایید چای هم بدهند.
بعد سبزواری اینگونه شروع کرد:
دست و پا گم کرده کوی تمنای توام
با دو چشم آرزو مست تماشای توام...
عبدالرحیم سعیدیراد به خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در خوزستان گفت:« تفاوتی که پانزدهمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس( ارومیه ) با سالهای قبل و کنگرههای پیشین داشت در این بود که خانمها و به طور کل جوانترها امسال استقبال بیشتری نشان دادند. در مجموع 1200 شاعر کشور 11 هزار شعر به دبیرخانه کنگره فرستاده بودند که تقریبا 50 درصد این شعرها متعلق به خانمها بود. »
سعیدیراد اظهار کرد:« بخشی از هزینهای که صرف برگزاری یک کنگره میشود - مثلا حتی پنج درصد یا 10 درصد آن - باید به تحقیق و پژوهشی پیرامون آن کنگره اختصاص یابد و باید با افراد شرکتکننده در کنگره، مسؤولان، شعرا و مردم مصاحبه شود و نظرسنجی به عمل آید تا متولیان امر بدانند ایرادهای کنگره چیست و این ایرادها برای کنگره بعدی اصلاح و برطرف شود. »
ساعت هشت و سی دقیقة شب، آسمان سرفه کرد، سرما خورد
باد تندی وزید ـ بی هنگام ـ گل یاسی شکسته شد، پژمرد
برق زد چشم آسمان، ناگاه، تازه شد داغ کودکی تنها
شادی کودکانهاش را باد، تا خدای بزرگ با خود برد
مادر یک شهید بی برگشت، زیر ایوانی از حیا و غرور
مثل کوهی صبور، آهسته، زخمها را به دست باد سپرد!
ساعت ده عجیب بود امّا، ساعت انفجار ثانیهها
چفیهای غرق خون به خاک افتاد، یک پلاک عزیز ترکش خورد
ساعت یازده، ولی ... افسوس، زیر بارانی از غم و تشویش
کودکی در کنار حجله نشست، مادری زیر باری از غم مُرد!
اشعار جشنواره پسند زیبنده سال پیامبر اعظم (ص) نیست
عبدالرحیم سعیدی راد - شاعر گفت : حضرت رسول اکرم ( ص) شخصیت بسیار بزرگی است و نباید به راحتی از کنار نامش گذشت،لذا تبیین هر گونه اثری در خصوص ایشان باید فکورانه، عمیق و معرف همه ابعاد وجودی آن حضرت باشد .
این شاعرمعاصر در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، با بیان این مطلب افزود : رسالت اهل قلم و ذوق درسالی که به نام حضرت رسول اکرم (ص) نامگذاری شده بسیار به جا و طبیعی است و باید به طور ویژه به این موضوع پرداخته شود .
عید مبعث بر همه شما مبارک باد!
عبدالجبار کاکایی:
نوبت درست لحظهی آخر به ما رسید
انسان به عاشقانهترین ماجرا رسید
حوا درنگ کرد زمین سیب سرخ شد
آدم سکوت کرد قیامت فرا رسید ادامه مطلب...
امشب از خویشتن جدا شده ام
مثل یک راز بر ملا شده ام
دردهای نگفته را بگذار
با غمی تازه آشنا شده ام
آمدم تا تو ... از خودم رفتم
موجی از جنس کوچه ها شده ام
هم شما آفتاب من شده ای
هم من آیینه شما شده ام
چه بگویم که بی حضور شما
سنگ زیرین آسیا شده ام
دست تقدیر بشکند که چنین
به شب غصه مبتلا شده ام
…
آخرین حرف امشبم این است
من خودم نیستم شما شده ام
*آمیرزا قلمدون
زمانی دوره ی ایوانکوویچ است
وقبل از او مربی هم ایویچ است
چو پسوند مربی « ویچ » گشته !
یقینا شخص بعدی ساندویچ است!
***
اینم واسه آب خوردنهای برانکو روی نیمکت !...
.........................
برانکو ! آخر فکری و تر فند
هدایت کردنت دارد شکرخند
نشستی و همش هی آب خوردی
تو بیعت کرده بودی با «دماوند»!