سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*از وبلاگ صمیمانه ها

اصغر که به چهره از عطش رنگ نداشت

یارای  سخن  ،   با  من   دلتنگ  نداشت

یارب  تو  گواه  باش  ،  شش  ماهه  من

شد کشته  ظلم و  با  کسی  جنگ نداشت


نوشته شده در  دوشنبه 84/11/17ساعت  6:14 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

spentaveda@yahoo.com

 

به پیشگاه امام حسین (ع)

ایل بهار پشت سرت صف کشیده بود
پیش از تو هیچ حادثه این را ندیده بود
زخمی ترین غریبه ! این قوم روبرو
پاییز چشمهای تورا خواب دیده بود

 

به او که جانبازی را معنای دیگر بخشید
از آب گذشت و گاه تردید نبود
بر شانه ی ظهر دست خورشید نبود
وقتی که ستاره از نگاهش می ریخت
در باور مشک ...هیچ امید نبود

 

به آستان بانوی حماسه و شکیب
بانو ! پرنده های پریشانیت چه شد؟!
شرجی ترین ترانه ی بارانیت چه شد؟!
حالا تمام رنج زمین روی دوش توست
با من بگو...بگو دل طوفانیت چه شد ؟!

نوشته شده در  یکشنبه 84/11/16ساعت  12:45 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*حجت الاسلام انجوی نژاد

بی حیا کی بخت من پا می دهد ؟

کودک و سیلی چه معنا می دهد ؟

هر چه می خواهی بزن بر گو چرا

نعل اسبت بوی بابا می دهد !!؟

*غلامرضا کافی

شب خنجر آبدیده دارد در دست

خورشید به خون تپیده دارد در دست

از گودی قتلگاه بیرون آمد

ای وای سر بریده دارد در دست


نوشته شده در  شنبه 84/11/15ساعت  9:52 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*غلامرضا کافی

در پشت غبار خون و خاکستر بود

آشوب گلو بریدن و خنجر بود

می سوخت ردیف خیمه ای در آتش

انگار پر عبای پیغمبر بود

 

*حجت الاسلام انجوی نژاد

نمی گویم ازین قوم جفاکیش

نمی گویم زطعنه ، خنده و نیش

فقط گویم بروی دست بابا

به یک قنداقه بی سر بیندیش

 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 84/11/13ساعت  11:9 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*ابراهیم درویشی

دریغا یاس را یاری نکردی

گل احساس را یاری نکردی

زمین کربلا با من بگو آه

چرا عباس را یاری نکردی؟

 

*سعیدی راد

شش ماهه ترین مرد سرافرازی کرد

پیوسته به راه عشق جانبازی کرد 

نوشید گلوی تشنه ای تیر عطش

آن لحظه که بر دوش پدر بازی کرد!

 

چهار شنبه شب (12 بهمن) منتظر حضور گرمتون هستیم. کجا؟ کلیک کنید لطفا....

قسمت نظرات رو حتما ببینید!


نوشته شده در  سه شنبه 84/11/11ساعت  6:10 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*حیدر منصوری

نگاه آبی و دریایی من

دل من شروه ی شیدایی من

فدای سید لب تشنگان باد

دوبیتی های عاشورایی من 

*خلیل عمرانی

او علم بیان اشک را می دانست

اسرار نهان اشک را می دانست

با اشک سکینه گفتگو ها می کرد

زینب که زبان اشک را می دانست

                                           حسینه سیدالشهدا


نوشته شده در  دوشنبه 84/11/10ساعت  1:52 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

شب شعر  عاشورایی "آینه حرم "

چهار شنبه دوازدهم بهمن ماه

بعد از نماز مغرب و عشا

تهران ـ میدان ۷ تیر به سمت ورزشگاه شیرودی ـ سالن مرکز فرهنگی سیدالشهدا

شعرای مهمان:

سید ضیا الدین شفیعی- عباس سجادی- عبدالجبار کاکایی - محمد سعید میرزایی- آرش شفاعی - علیرضا قزوه - پرویز بیگی حبیب آبادی- حسین اسرافیلی- نادر بختیاری- شایا تجلی- سیمیندخت وحیدی- رضا اسماعیلی- ابوالقاسم حسینجانی- غلامعلی رجایی- علی موسوی گرمارودی- سعیدی راد- محمد حسین جعفریان-عباس براتی پور

و... حاج صادق آهنگران

همه دوستداران شعر و ادب میتوانند شرکت کنند.

از طرف ستاد امر به معروف و نهی از منکر


نوشته شده در  یکشنبه 84/11/9ساعت  9:59 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

*مشفق کاشانی:

مه بارقه ای ست در شبستان حسین

شب حادثه ای ز درد پنهان حسین

هر صبح ز دامن افق خون آلود

خورشید بر آید از گریبان حسین

 

*زنده یاد محمد علی مردانی:

بشکسته دلی شکسته می خوند نماز

در سلسله دست بسته می خوند نماز

تا قامت دین خم نشود روح نماز

با قامت خم نشسته میخوند نماز

 


نوشته شده در  شنبه 84/11/8ساعت  11:55 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

همونطور که تو شاعرانه 1 هم اشاره شد از امرو اینجا هم در خدمت شماست برای اشعار خوبتون. منتظرم....   ترجیحا دوبیتی و رباعی

*محمد رضا سهرابی نژاد

آن نخل بخ خون طپیده را می بوسید

آن مشک ز هم دریده را می بوسید

خورشید کنار علقمه خم شده بود

دستان ز تن بریده را می بوسید

 

*وحید امیری

او غربت آفتاب را حس می کرد

در حادثه التهاب را حس می کرد

بی تابی کودکانش آتش می زد

وقتی خنکای آب را حس می کرد


نوشته شده در  جمعه 84/11/7ساعت  12:59 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

نامه ۳۹

سلام. حال من خوب است. نه اینکه ملالی نداشته باشم، که برای من دوری از تو ملال آور ترین است. با این حال تصمیم دارم - اگر توانی برایم باقی بماند- تا طلوع مشرقی نام آرامش بخشت، ایستاده باشم و از هجوم دلتنگی ها شکوه ای نکنم.

دوست ندارم شمعی باشم که با نسیمی عمرش به پایان می رسد. از بیدهای سربزیر هم که با هر وزشی به سویی میچرخند، بیزارم ، دوست دارم سروی باشم، - سربلند - که تنها به احترام طوفان نام مهربانت سر خم می کند.

مرا ببخش! اگر گاهی طاقتم تمام می شود و با دهانی بسته، به لهجه ی اشکها صدایت می کنم.

مرا ببخش! ... دیگر عرضی ندارم!

 شاعرانه...

حتما یه سر به بخش نظرات بزنید(‏عکسهای بمب گذاری در اهواز و ...)


نوشته شده در  سه شنبه 84/11/4ساعت  12:55 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]