شنبه 11 آبان 1387 9:14:45 شماره خبر :312327
«عبدالرحیم سعیدیراد» شاعر:
کنگرههای شعر آیینی نیازمند ساماندهی هستند.
خبرگزاری ایکنا گروه ادب: کنگرههای شعر آیینی باید ساماندهی شوند و یک نهاد متولی برگزاری این کنگرهها در سراسر کشور باشد.
«عبدالرحیم سعیدیراد» شاعر در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، با بیان این مطلب گفت: کنگرههای شعر آیینی میتوانند یک دبیرخانه مرکزی داشته باشند و با نظم و برنامهریزی، هر فصل در یک استان، شاهد برگزاری یک همایش شعر باشیم. کنگرههای شعر آیینی باید حسابشده، کنترلشده و با هدف پیشبرد ادبیات برگزار شوند؛ چون همانگونه که در رشد تعدادی از شعرا مفید است، در به انزوا کشاندن عدهای دیگر نیز نقش دارد.
به اعتقاد این شاعر برگزاری همایش و کنگرههای شعر امری ضروری است و برای تقویت شعر و ادبیات مفید بوده و بهتر است همه استانها حداقل سالی یکبار خصوصاً بین جوانها یک همایش بزرگ استانی داشته باشند و درعینحال این کنگرهها باید با هدف غنای ادبیات برگزار شود؛ پس باید ترتیبی بدهیم که دراینگونه مراسمها هم جوانان فرصت رشد و بالندگی بیابند و هم از پیشکسوتها تجلیل شود.
سعیدیراد درباره نوع داوری در کنگرههای شعر و داستان آیینی تصریح کرد: معمولاً عدهای که از برگزاری کنگرهها گله دارند و برخی از ناداوریها و تبعیضها شاکی هستند و انصافاً در بسیاری موارد حق هم با آنها است؛ در داوری باید دقت شود که تعدادی نه باعنوان اول یا دوم، بلکه بهعنوان برگزیده انتخاب شوند.
این شاعر و منتقد ادبی افزود: این همایشهای ادبی باید همهساله ارزشیابی شوند و واقعاً اگر همایشی ضعیف و کممحتوا برگزار میشود، ادامه پیدا نکند، زیرا بههرحال هر همایش هزینههای گزافی دارد و اگر قرار باشد فقط عدهای خاص کار ارائه کنند و این هم فقط برای رفع تکلیف باشد، بهتر است برگزار نشود.
او گفت: برخی از کنگرههای بزرگ و حتی بینالمللی شعر با استقبال کم مخاطب روبهرو است که این موضوع باید به درستی بررسی شود.
شاعر مجموعه «فانوسهای سنگی» با اظهار امیدواری درباره پیشرفت شاعران آیینی گفت: درباره شاعران آیینی خصوصاً در دوسهسال اخیر شاهد یک رشد خیلی خوب به ویژه در میان جوانان بودیم. البته این اتفاق و این جهش مبارک در حوزه نثر ادبی هم رخ داده؛ تا جاییکه این جهش در بین شاعران خراسانی و قمی بیشتر از سایر استانها نمود دارد.
او در پایان با توصیه به شاعران شعر رضوی درباره استفاده نکردن از تصاویر و واژگان کلیشهای در شعر خود افزود: به هرحال اگرچه کمی دیر است، ولی باید این اتفاق در شعر آیینی رخ بدهد و همه شعرا بهویژه شعرای آیینی به آثار خود عمق بیشتری بدهند. در حقیقت شاعران باید از تصاویر کلیشهای، تکراری و واژههایی که نخنما شدهاند، فاصله گرفته و به مضامین تازه و بکر رو آورند.
46
ماه،
قرص نانیست
که هر شب
بر سفرة رود
مینشیند.
47
شب،
در انتهای چشم تو
گم میشود.
48
شب،
بقچهاش را گشود
چند دانه انار بود
و یک قرص نان!
49
خورشید بر دلم میتابد
امّا
نه آنقدر که چشمان تو!
50
ماه
دکمة پیراهن فرشتهایست
که از آسمان خیالم
ستاره میچیند.
51
آهوی خیال تو
همچون ماه
از قنوت نمازم
آب مینوشد.
41
غزل
غزالیست رها
در کوچهباغ دلم
که گاه و بیگاه
چشمان صیّادم را
وسوسه میکند.
42
از دعای گیاه،
تا اجابت ماه،
راهی نیست!
دل را بیاورید.
43
ماه
اسب سپیدیست
تشنه
که از چشمة آفتاب
نور مینوشد.
44
نام تو را که میشنوم
کتیبة عشق
بر دلم حک میشود.
45
هر بارشی،
آغاز رویشیست!
ای اشک!
تازه کن مرا ...
36
اسمش را میپرسم
ـ باران
چتری از لای انگشتانم میروید!
37
موریانههای عشق
چارچوب دلم را
میخورند؛
من، امّا
آسودهتر از همیشه
نگاهم را
به ماه سپردهام!
38
پنجرة نگاهت را
باز کن!
آفتاب دمیده است ...
39
چقدر
به عشق میماند
باغ نگاهت ؛
وقتی که
از بهار چشمانت
عبور میکنم.
40
هفتاد و دو ماه
و یک خورشید،
ـ افتاده بر زمین داغ ـ
آه... این چه منظومهایست؟
( بخشهای قبل در قسمت آرشیو مجالهای کوتاه قرار دارند)
بی هیچ کلامی میگذرد
مثل رودی
که ماه را به شانه میبرد...
32
واژههای خیس
باران غزلهای "بهمنی"
چتری برای ماهیان بندر
33
شاعر شدهام
همة واژههایم دو حرفیست
... تو ... تو ... تو...
34
با هر قدم
خورشیدی بر شانهام رویید
تا به تو رسیدم
خرّمشهر!
35
خورشید
از سنگر شب بیرون خزید
قنّاسهای[1]
پیشانیش را بوسید.
از من نترس
من همان توام
آیینهام.
26
تکّه برگی خشک، توفان، بازی زندگی
هنوز قلب مورچهای
به یادت میتپد.
27
آدمهای هاشورزده، جیبهای بر آمده...
با ذغالی گداخته در دست،
چشم به راه توام.
28
لبخندت را قاب میکنم
خانهام
پر از پروانه میشود.
29
لبهایم را
در گلدان میکارم
گلْواژة "دوستت دارم"
میروید.
30
این واژههای ترد
ریشه در چشمهای تر
دارند.
21
چراغی زرد روشن میشود
عطر گل محمّدی
مونیتورم را مست میکند.
تو" آنلاین" شدهای!
22
باد تندی میوزد
برگهای تقویم پرواز میکنند
بیستم اردیبهشت
روی شانهام مینشیند.
23
زندگی
یک نخ سیگار است
در دست زمان!
24
در هیچ گوری جا نمیشوم
دلتنگیهایم
زیاد است.
25
از من نترس
من همان توام
آیینهام.
دستهایم برای پرندهها
پاهایم برای شما
قلبم ـ ولی ـ برای خدا
17
پرندههای سربی
تعبیر کابوسهای کاجاند
شب چهقدر مسموم است؟!!
18
بغض واژهها میشکند
شعری متولّد میشود
زندگی طعم توت فرنگی میگیرد!
19
فانوس به دست
از کوچههای واژه گذشتم
به چشمان تو رسیدم!
20
کتابهایم را حراج میکنم
پیراهنم را میفروشم
برای پرستوها لانه میسازم.