سعیدی راد:
برای آمیرزا.....
به روی کله خود خار و خس کش
برای جوجه هایت یک قفس کش
کمی ترمز کن و ویراژ کم ده
بزن گاراژ!... ای مرد نفس کش!
برای مرغ خوش الحان جلال رئوفی....
اگر چه می خورد سالاد کاهو
نه باشد مرغ خوش الحان نه یک قو
جلال ما خروسی تیز چنگ است
قوقولی قو، قوقولی قو ، قوقوقو
... برای رکسانا وهجوم طوفانی اش
صدای پایش از تهران می آید
به این کل کل سرا طوفان می َآید
نمی ترسد ز آمیرزا و یاران
که چون شیر است و از میدان می آید
میرزا قلمدون:
فی الجواب العبدالرحیم والرکسانا فی الباب الکل والکل کل !
من کم که نمی آرم و این خوب بدانی
من یک کل ـ اعلایم و مرغوب بدانی
در مجلس کل کل همه دانند که میرزا
سازد ز لسان ـ رقبا ؛ چوب بدانی
***
ز رکسانا نمی بینم جوابی!!
یقینا کم بیاورده حسابی!
چراغ کل کل ما روشن است و
بگوییدش : ننه جون ! از چه خوابی ؟؟
از آن جایی که حریفی قدر نمی یابم لذا در هر قالبی که عشق بنمایم تحریر می نمایم . گردن کلفتی هم عالمی دارد!!
گر صاحب این بزم سعیدی باشد
خوش قولی ـ او امر بعیدی باشد
علاف نشو !برو به گرمابه ی خویش
دلاکی او وعده وعیدی باشد!
بزدل ترسو:
چرا با نفت گرمابه ؟ سعیدی !
نه خوبست و نه جذابه سعیدی!
ز گرمای مسلم حقمان ؛ ساز
ز بطن فین ؛ خونابه سعیدی !
میرزاقلمدون:
می بینم که داره مشت و مال هسته ای میشه !
نه با صابون و نه شامپو نه با تاید
نه با یخچال و نه با ساید بای ساید
سعیدی گفته : در گرمابه ی من
به مالش شد غنی ؛ هگزا فلوراید!
سعیدی راد:
اندر گردن کلفتی کردن میرزا دلاک خان مشهدی!
هلا گردن کلفت بزم کل کل
که خواهی گشت با اشعار من شل
زدی بر فرق رکسانا چنان که
شده افکار او کلْن شل و پل!!!
قزوه:
شد شنبه و چهارشنبه سوزی کردم
شد جمعه و فکر کار و روزی کردم
گرمابه و حمام ندیدم ناچار
دلاکی سونا و جکوزی کردم
***
از بهر خدا به شهر دزفول مرو
تنها که شدی به خانه ی غول مرو
چون قافیه تنگ و تا حدودی سخت است
یک بار دگر به شهر دزفول مرو
سعیدی راد:
اندر باب ملقب شدن به دلاک الممالک از سوی میزا دلاک!
نه هرگز گشته ام حمام مالک
نه باشم لحظه ای مثل تو سالک
فقط از روی الطاف بلندت
شدم آقای دلاک الممالک!
رکسانا:
منم طوفان به دریا و به هامون
ز اشعارم شدی زار و پریشون
من از حاضر جوابی کم بیارم؟!!!
خیالاتی شدی میرزا قلمدون
***
آهای گردن کلفت بزم کل کل
تو نتوانی کنی من را شل و پل!
چنان خردت کنم در هاونم که
میان آب لیوانم شوی حل؟
***
به طوفانی تو را مدهوش سازم
به یک نعره تو را چون موش سازم
اگر من لحظه ای بیدار باشم
چراغ کل کلت خاموش سازم!...
جلال رئوفی:
بخوانم من دوبیتی توی حمام
همان گرمابه ی معروف خوش نام
چقد دلاک دارد بزم کل کل
سعیدی راد، آ میرزا و بهنام (بهنام کیه؟)
***
دو بیتی با رباعی فرق دارد
کنون حمام ما هم برق دارد
خزینه بود و دلاکی صمیمی
فقط لنگینه پوشی شرق دارد (خدا وکیلی این مصرع یعنی چه؟)
میرزا قلمدون:
کانکتیدم * به نت ؛ من تند و چالاک
بخواندم از سعیدی _ شاعری پاک _
کامنتی کو درآن بنوشته بودند :
« بیا کل کل کنیم همچون دو دلاک »
------------------
* کانکت شدم ؛ وصل شدم و ......
تو دلاکی ؟ نه جانا ! همچو گنجی
بیا بشکن ز من کتفی ؛ قولنجی*
بریزان طاس را بر نَرد ِ شانه
که خوشدستی و اصلا شیش و پنجی
----------
ضرورت شعری ایجاب میکند که فتح به لام بخوانیدش
شرابم من ؛ شما تاکی ! سعیدی !
مشو از دست من شاکی ؛ سعیدی!
رها کن زحمت ِ برنامه ّ بودجه
برو در کار دلاکی ؛ سعیدی!!
سعیدی ! جان ـ آش کشک ـ خاله ت
قسم بر آن عصا و سن و سالَت
چه حالی دادی و از بهر جبران
دهم با کل کلم من مشت و مالت!
سعیدی راد:
بی پر بودم تو پر و بالم دادی
غنگین بودم چه خوب حالم دادی
دلاک عزیز ای میرزای کچل!
به به که چه خوب مشت و مالم دادی
رکسانا:
در سفره ی شاعران کرم آوردی؟
یک کاسه دو بیتی و قسم آوردی؟
مابین رباعی و دوبیتی فرق است
میرزای کچل دوباره کم آوردی!...
***
ماساژ نبود و رسم این بازی بود
حمام نبود و میز یک قاضی بود
دزفول که دیو و دد ندارد شاید
دلاک نبود و مرد اهوازی بود
سعیدی راد:
اندر جواب آمیرزای دلاک:
ندانستم که دلاکی آمیرزا
ز چرک و مرکها پاکی آمیرزا
کامنتی دیده ام از تو که می گفت:
شگفتا سخت چالاکی آمیرزا
... و در همراهی با رکسانا:
میرزای کچل؟؟؟ چه خوب گفتی این را
گردیده مچل! چه خوب گفتی این را
شک نیست که در مصاف با این کل کل
افتد به هچل (چه خوب گفتم این را)
میرزا قلمدون:
اندر حکایت رویای صادقه ی میرزا و دیدن عکسی پرسنلی و جدید از عبدالرحیم خان دلاک الممالک!
بدیدم از سعیدی یک شمایل
شبی در خواب من آمد چو حایل
نبود اندر تنش رخت و لباسی
به دوشش داشت یک لنگی ؛ حمایل
اندر احوالات تنفیذ حکم و منصب ملوکانه ی سعیدی از جانب امیرزا!
تویی که پاکی و رهپوی و سالک
و باشی یک دو صد حمام ؛ مالک
بیا در اندرونی ـ آمیرزا
بشو آقای دلاک الممالک
با آن همه رخت و پخت ماساژم داد
با میخ زمخت تخت ماساژم داد
این دیو که نام دیگرش دلاک است
فریاد کشید و سخت ماساژم داد
نشود فاش کسی آنچه میان من و تست
تا اشارات نظر نامه رسان منو تست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و تست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و تست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش،ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هرکجا نامه ی عشق است نشان من و تست
سایه زآتشکه ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و تست
ه.ا.سایه
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم
از این که عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه ی تازه می شوم
با نفس ساده ی تو غرق ترانه می شوم
با تو ستاره می شوم...
یک شاعر: برای گسترش اتحاد ملی از هنر بهره ببریم
پنجشنبه 23 فروردین 1386 - ساعت 08:00
عبدالرحیم سعیدی راد، شاعر گفت: دولت هر چه بیشتر به همه اقشار هنرمندان توجه کند بهتر میتواند در وحدت ملی و انسجام اسلامی موفقیت کسب کند.
عبدالرعبدالرحیم سعیدی راد، در گفت و گو با آینده روشن گفت: وحدت ملی، مهمترین اصلی است که ملت ما خصوصا در این فصل از تاریخ به آن نیازمند است.
وی افزود: وحدت، همدلی و همزبانی نیاز همه تصمیمگیران، احزاب و اصناف و قشرهای جامعه است و انسجام اسلامی ضرورتی است مهم برای مسلمانان جهان در مقابل توطئههایی که هر روز از سوی دشمنان اسلام شکل می گیرد.
این شاعر، نام گذاری امسال را نشانه تیزبینی و هوشیاری مقام معظم رهبری دانست و گفت: امیدوارم این نامگذاری سرلوحه و شعار همگان باشد و تصمیمگیران برای آن برنامهریزی کنند.
سعیدی راد یادآور شد: هنرمندان و شاعران عزیز و دلسوز ما همانند دیگر اقشار جامعه دو مسئولیت بر عهده خواهند داشت: اول اینکه اگر اختلافاتی در بین گروهها و دستهها و انجمنها وجود دارد، کنار گذاشته شود و یکپارچه شوند و دوم این که پا به میدان بگذارند و نقطه وحدت باشند برای سایر بخشها و نیز تلاش کنند با زبان هنر و خصوصاً شعر پیام وحدت و همدلی را به همه نقاط جهان ارسال کنند.
وی گفت: در سال گذشته دولت حمایتهایی از هنرمندان داشته و تا جایی که اطلاع دارم، حتی بیشتر از سالهای قبل بوده است، اما این که آیا این مقدار حمایتها کافی است، میگویم: نه. دولت هر چه بیشتر به همه اقشار هنرمندان توجه کند بهتر میتواند در وحدت ملی و انسجام اسلامی موفقیت کسب کند. این حمایتهای مادی و معنوی در همه جای دنیا توسط دولت ها انجام میگیرد و نباید مورد اعتراض گروهی واقع شود و بگویند که هنر دولتی نمیشود.
وی در پایان تصریح کرد: حمایت دولت از هنرمندان میتواند در قالب پشتیبانی و بسترسازی و حذف برخی مالیاتهای از هنرمندان و دادن وام و کمک در نشر آثار آنان باشد.
طرح
سهم من و تو از عشق
انتظاری ست
که مثل یک سیب
بین ما تقسیم شده است
طرح
پرده ای بالا می رود
پرده ای می افتد
یک نفر از آسمان
به استقبال ترانه هایم آمده است
طرح
ابرها
در خیابان راه می روند،
خورشید از پشت واژه ها
سرک می کشد،
و "سبز قبا " یعنی
تولد بهار!
ای مترسک به احترام بهار
از سر خود کلاه را بردار!
مثل باران و ابر و باد مده
این کلاغان خسته را آزار
یک شب این چهرة مشوش را
دست سلطان غصهها بسپار!
آن طرف را ببین که نیلوفر
پل زده است روی آن دیوار
این طرف را که لاله و نسرین
گل زدهاند بر سر هر خار!
مهربان باش ، مثل یک گل سرخ
خورشید
توپ فوتبال کودکانی ست
که در کوچه های بی کسی
زندگی را
به بازی گرفته اند.
سال نو بر همه شما مبارک!